حزب الله

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

حزب الله

آری اگر میخواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین علیه السلام است و از مرگ نمی هراسد...حزب الله مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی لرزاند، از جنگ خسته نمی شوند، ترس به دل راه نمی دهند، بر خدا توکل می کنند و عاقبت نیز از آن متقین است...

دو قطبی معیشت-ضد معیشت؛ مساله این نیست!


دو قطبی معیشت-ضد معیشت؛ مساله این نیست!

     طبق گفته ی کارشناسان، بحران اقتصادی غرب که از سال 2007 به صورت جدی شروع شد، تا سال 2017 ادامه خواهد یافت. بدهی های اقتصادی ایالات متحده از مرز 18 تریلیون دلار گذشته و هر روز رقم این بدهی های نجومی در حال افزایش است. تمامی شواهد، آمارها و تحلیل ها گویای این مطلبند که اقتصاد سرمایه داری و به خصوص مرکز آن یعنی اقتصاد ایالات متحده در شکننده ترین دوران تاریخی خود به سر می برد. به طوری که اتحادیه اروپا به عنوان هم پیمان استراتژیک آمریکا، به دلیل مشکلات اقتصادی این چند سال، تا آستانه ی تکه تکه شدن پیش رفته و اختلافات جدی بین اعضای آن ادامه خواهد یافت.

    این وضعیت نا به سامان اقتصادی را اضافه کنید بر تهدیدات امنیتی جدی که این روزها و قطعا در سال های آتی، آمریکا و اروپا را از درون با مشکلات جدی روبرو خواهد کرد؛ پدیده ای به نام داعش. هزاران جوان اروپایی که جذب گروه های تروریستی-تکفیری در منطقه شده اند با تنگ شده محاصره و قطع شریان های اقتصادی، به زادگاهشان باز خواهند گشت. انفجارهای فرانسه و تهدیدات مکرر در شهرهای بزرگ اروپایی تنها آغاز یک دوره ی سخت برای کشورهای غربی به عنوان حامیان اصلی تروریسم در منطقه و جهان است.

    در این وضعیت، جریانی در کشور وجود دارد که خود را مدعی رفع مشکلات بر اساس عقلانیت می داند. این جریان به دلیل فقدان گفتمان در چارچوب قانونی کشور و نیز به دلیل عقب افتادن از سیر سریع تحولات جهانی، با سازو کارهای شکست خورده و تاریخ مصرف گذشته مدعی رفع مشکلات معیشتی و رفاهی مردم است. جریانی که با وجود نام های فراوان: کارگزاران، اصلاحات، اعتدال،...، مشی واحدی را دنبال می کند. این جریان در انتخابات سال 92 توانست قوه ی مجریه را در اختیار بگیرد. در شعارهای انتخاباتی این جریان قول های 100 روزه برای بهبود وضع اقتصادی، اشتغال، تولید و ... داده شد. البته نتیجه انتخابات برای آنها غیر منتظره بود.

     دولتی که هیچ گفتمان و برنامه ی اقتصادی نداشت، سخت نگران وعده های معیشتی خود به مردم بوده و هست. در این دو سالی که دولت اعتدال روی کار آمده است وضعیت اقتصاد کشور نابه سامان تر از گذشته شده است. اعتدالیون به بهانه ی مذاکرات هسته ای تا می توانستند در این دو سال واردات را افزایش دادند تا بتوانند قیمت ها را متعادل نگه دارند. البته نتیجه ی آن تعطیلی بیشمار واحدهای تولیدی و یک سوم شدن سرمایه های مردم در بورس بوده است. این را هم باید اضافه کرد که مذاکرات هسته ای دولت روحانی هم با عبور از خط قرمزهای امنیتی و اقتصادی کشور، مرتب مورد نقض طرف مقابل قرار می گیرد و در معیشت مردم تاثیری نداشته است.

     سوالی که در اینجا پیش می آید این است که چرا دغدغه ی اصلی این جریان، سیاست، تصاحب پست های سیاسی و نفوذ عناصر سیاسی همسو با خود در نهادهای قدرت است؟ با توجه به اینکه مسئله اساسی عالم سیاست، به زعم آنان، قدرت است، در پیش گرفتن این رویه توسط این جریان دور از انتظار نیست. استدلال این است که وقتی ما قدرت سیاسی را در دست گرفتیم، می توانید با در دست گرفتن اقتصاد کشور و با طرح های موجهی مثل تقویت بخش خصوصی یا رفتارهای ناموجهی مثل امتیاز انحصاری واردات، جریان همسوی خود را تقویت و قدرت و نفوذ خود را بسط دهیم.

     نتیجه این می شود: در حالی که زمزمه های قطع یارانه های مردم و پول گرفتن از آنها برای سفر! به گوش می رسد، ده ها میلیارد دلار دارایی بلوکه شده کشور صرف خرید هواپیماهایی می شود که تنها 5 درصد مردم از آنها استفاده می کنند. یا در حالی که اشخاصی میلیاردها تومان وام از بانک ها دریافت می کنند و قسطش را هم نمی پردازند، صدها هزار زوج جوان منتظر 3 میلیون تومان وام ازدواجند!

     این جریان بر خلاف مدعای خود یعنی مدیریت کشور بر اساس عقلانیت توسعه و دغدغه ی رفاه مردم و رفع مشکلات اقتصادی، هیچ گفتمان و برنامه ی مشخصی اعم از برنامه اقتصادی در چارچوب قانون اساسی و سیاست های کلی نظام ندارد. ایجاد دوقطبی های مختلف توسط این جریان دلایل متفاوتی دارد: مشروعیت سیاسی، کسب قدرت در بزنگاه های سیاسی و اقتصادی- مثل اتفاقاتی که در سال های 90 تا 92 افتاد و با ایجاد دو قطبی احمدی نژادیون - ضد احمدی نژادیون به قدرت رسیدند-، برچسب زنی سیاسی و حذف رقیب مثل دو قطبی سازی افراط-اعتدال و...

    باید به این نکته نیز اشاره کرد که کارنامه ی سیاسی و اقتصادی این جریان در این 3 دهه و به خصوص در دو سال اخیر به خوبی نشان داده است که آنها بر خلاف ادعاهای خود مبنی بر رفع مشکلات معیشتی و رفاهی مردم، تنها به دنبال کسب قدرت سیاسی و حمایت از جریان اشرافیت و یک درصدی های کاخ نشین هستند. بنا به نظر کارشناسان با وجود توافق هسته ای و خوشحالی عده ای، در ادامه ی رکود اقتصادی دو سال گذشته، متاسفانه رکود در سال آینده خصوصا در نیمه دوم سال به شدت افزایش خواهد یافت و دولت سومین سال رکود اعتدال را جشن خواهد گرفت!

   علی ای حال در انتخابات 7 اسفند، دو قطبی سازی معیشت-ضد معیشت را باید در ادامه ی سریال های دو قطبی سازی این جریان(کارگزاران، اصلاحات، اعتدال) در صحنه های سیاسی ارزیابی کرد که جز فریبی برای جذب آرا، کارکرد دیگری نمی تواند داشته باشد. 
                                                                                                                                                          
                                                                                                                                                           والعاقبة للمتقین

سلام بر باقر النمر



امروز شیخ نمر را شهید کردند

مقلدان مستر همفر انگلیسی

ما همچنان محکوم کردیم!

شیخ زکزاکی زخمی در بند است

نیازی به محکومیت؟ نیست!

تنش زاست

بگذار قیمت دلار و سکه ثابت بماند

با باجناق ها

سفر به آنتالیا!

اردوغان با شاه ریاض

مذاکره مرگ می کند،

شایان در مهمانی پز می دهد

که شلوارش ترک اصل است!

"بیضایی" از دخترش دل کند؛ "شهید" شد

حاج آقا، "دخترش" رو ول کرد؛ "دانشجوی آکسفورد" شد.

ملکه، شب های جمعه

برای آخوندهای انگلیسی،

من باب استحباب،

پورن استار می فرستد

شیخ نمر

به دست مقلدان مستر

شهید می شود...

عیدی شاه برای هیرودیا سر یحیی(ع) بود

کادوی شاه برای هیلاری سر شیخ نمر

سلام بر باقر النمر

روزی که زاده شد

روزی که شهید شد

و روزی که دوباره برانگیخته می شود...

محمد روزبهانی 94/10/12

"من آذربایجانی هستم و این کار را میکنم"

"من آذربایجانی هستم و این کار را میکنم"

پروفسور سید حسین نصر استاد ایرانی برترین دانشگاه های آمریکا در قسمتی از کتاب "در جست و جوی امر قدسی"-ص 129- که در مورد علامه طباطبایی(ره) و نبوغ و شخصیت عظیم عرفانی اوست، بعد از برشمردن ویژگی های منحصر به فرد این ابر مرد فلسفه و عرفان دنیای اسلام، در مورد شهامت و شجاعت مثال زدنی ایشان در برابر افکار مارکسیستی و التقاطی توده ای های آن زمان که از قضا بسیار فعال و تشکیلاتی بودند، می گوید:

"در آن روزگار حزب توده در ایران بسیار نیرومند بود. توده ای ها همه جا بودند و می توانستند ذهن جوانان باهوش ایرانی را به ویژه در حوزه ادبیات تسخیر کنند...من در آن زمان در ایران نبودم اما علامه طباطبایی کل داستان را برایم شرح دادند.ایشان گفتند که هیچ کدام از علما از ترس اینکه مبادا ترورشان کنند، جرأت رویارویی فکری با مارکسیست ها را ندارند. قضیه به همین سادگی بود. اما علامه طباطبایی بسیار شهامت داشتند و گفتند:

"من آذربایجانی هستم و این کار را میکنم"

علامه طباطبایی تنها گوشه ای از افتخارات خطه ی آذری زبان ما می باشد. این نمونه را برای این لازم دیدم مطرح کنم که چند روزی است که بدلیل یک حرکت زشت در برنامه ی تلویزیونی فیتیله، سر و صداهایی-هر چند کوچک- به گوش می رسد که وحدت و همدلی را نشانه گرفته است. قطعا اعتراض و انتقاد به این حرکت زشت برنامه فیتیله لازم است اما تجمع و تخریب اموال و فحاشی به مردم کوچه و خیابان و تهیه خوراک خبری برای رسانه های صهیونیستی و خوشحال کردن دشمنان این کشور هرگز عقلانی و جایز نمی باشد.

         والعاقبة للمتقین

در کجای تاریخ ایستاده ایم؟

در کجای تاریخ ایستاده ایم؟

بر خلاف اعتقاد برخی ها مسئله ی اصلی غرب با جمهوری اسلامی در چند دهه ی اخیر مسئله ی هسته ای شدن، بمب هسته ای و یا مباحثی از این دست مثل حقوق بشر و تروریسم و غیره نیست، بلکه مسئله ی اصلی غرب را باید در نامه ای که سه تن از متفکرین و استراتژیست های آمریکایی در اوائل انقلاب به رئیس جمهور وقت آمریکا نوشتند، دانست. آنها در این نامه ی مهم به دولتمردان آمریکایی هشدار دادند که صدایی که از ایران به گوش میرسد تنها یک جابجایی سیاسی در قدرت نیست بلکه تمامیت تمدن غرب را به چالش خواهد کشید.

اهمیت نگاه به انقلاب اسلامی به فیلسوفان پرآوازه ی غرب هم کشیده شد.فوکوپرارجاع ترین فیلسوف معاصر غرب از انقلاب اسلامی به عنوان روحی تازه که در کالبد جهانی بی روح دمیده شده است یاد می کند. او که علاقه ی بسیاری به بررسی انقلاب اسلامی ایران از نزدیک داشت و حتی خیلی سعی کردحضرت امام(ره)را در پاریس از نزدیک ببیند و با او ملاقات داشته باشد، در گزارشات خود یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی را انقلابی با دستان خالی میداند. او که از فیلسوفان پست مدرن غرب محسوب می شود تا جایی از این رخداد تاریخی شگفت زده می شود که از انقلاب اسلامی به عنوان اولین رستاخیز عظیم علیه نظم جهانی یاد می کند .

انقلاب اسلامی هم مانند بسیاری از نهضت های عظیم اجتماعی در دنیا، در حال شدن است. یعنی اینطور نیست که همه ی جزییات باید از پیش طراحی شده باشد و ما به عنوان موجودی جدا افتاده برای مثال وارد خانه ای شویم که همه ی جزئیات و وسایلش از پیش سازماندهی و جایگذاری شده باشد. در بستر همین ویژگی یعنی ویژگی در حال شدن انقلاب اسلامی است که فرصت ها، تعارضات و گاه فتنه هایی رخ می دهد.

به اعتقاد نگارنده این سطور اصلی ترین مسئله ی نهضتی که ما طلایه دار و پیش قراول آن بوده ایم، نسبت ماهوی انقلاب اسلامی با ذات تمدن نیست انگار غرب است. تمدن غرب اولین تمدن در تاریخ است که با تغییر نگاهی که به عالم و آدم ایجاد کرد، و با اراده ی معطوف به قدرت، توانست خود را جهانی کند و حتی تا دورافتاده ترین و بدوی ترین مناطق نیز الگوهای خود را تعمیم دهد.

 حال اگر بپذیریم به تعبیر فوکو انقلاب اسلامی رستاخیز عظیم علیه نظم جهانی است و دوران جدیدی آغاز شده است، عالمی که صدای آمدنش به گوش می رسد، چه نسبتی با عوالم قبل از خود دارد. آیا به زعم برخی ها قرار است در تمام دستاوردهای علمی و تمدنی گذشته که تاریخ آن به هزاره ها پیش می رسد، بازنگری صورت بگیرد. و یا بر اساس نگاه عده ای تمدن جدید قرار است بر پایه ی دستاوردهای سودمند گذشته و تکمیل آن بنا شود یعنی با شروع از داشته هایی که با نگاه گزینشی بر میراث علمی-تمدنی گذشته حاصل شده است، این کار صورت گیرد. سوال مهمی که در ادامه این بحث پیش می آید این است که آیا انقلاب اسلامی یک فرمالیسم دینی-اجتماعی است که خواهان بازتولید الگوها و راهبردهای کلان غرب مثل توسعه آن هم صرفا براساس نگاه پراگماتیسمی کوتاه مدت-در مقیاس تمدنی- است؟

حرف جدید ما برای دنیا که از دل شعار نه شرقی نه غربی استنباط می شد، دقیقا چه چیزی بود؟ ساده ترین جوابی که به این سوال می توان داد این است که اسلام برای اداره ی عالم طرح دارد، آن هم طرحی منحصر بفرد. طرحی که مبدأ، غایت، روش ها، پیش انگاره ها و منابع آن در هماهنگی کامل آدم و عالم چیده شده است. منحصر بفرد بودن این طرح نکته ی کلیدی آن است. توضیح آنکه این طرح، پارادایمی در عرض پارادایم های رقیب نیست که بگوییم هر کدام از آنها چه میزان  بهره و کارایی  دارند؛ بلکه تنها پارادایمی است که توانایی نگاه فراتاریخی- فرا فرهنگی را در جهت نیل به حقیقت حیات دنیایی بشر داراست . مهمترین مشکل این جواب، ذهنی بودن آن است. البته ذهنی بودن به معنای نادرست بودن و تطابق نداشتن با حقیقت نیست، بلکه به معنای محقق نشدن آن در خارج به صورت کامل است.

ما نیاز داریم به خیلی از مسائل عمده و اساسی در طراحی جهان خودمان نگاه متفکرانه  و نه سطحی داشته باشیم. نگاه ما به علم، پژوهش، پیشرفت، انسان، طبیعت و ... نباید مانند برخی کشورهای میان مایه مثل ژاپن و کره سطحی باشد. آنها که هیچ گاه نسبت به اخذ علوم تکنیکی و تکنولوژی نیاندیشیدند  و در مورد  نسبت آن با فرهنگ، هویت و زیست اجتماعی شان حساس نبودند و به سرعت دنباله رو غرب شدند. اما مگر بالا رفتن سطح رفاه مردم، از بین رفتن گرسنگی و فقر و بی سوادی و درمان بسیاری از بیماری ها، نتیجه ی پیشرفت سریع کشورهای صنعتی و مدرن و دنباله روهای آنها در پیوند با عالم تکنیک  نبوده است؟ اراده های بسیاری به صورت جدی از دو سده پیش تا به امروز وجود داشته است که ما بدون فوت وقت و با سرعت زیاد وارد عالم تکنیک شویم ولی ظاهراً ورود به این عالم با مختصات فرهنگی که ما در آن قرار گرفته ایم به این سادگی ها هم نیست. فضای فرهنگی که ما در آن تنفس می کنیم با تمام گسست هایی که در مواجهه با تجدد در آن ایجاد شده است، فاصله ی زیادی با فضای مدرنیته ی غرب دارد.  

البته غرب برای بسط عالم تکنیک دست به اقداماتی زده است که قبل از آن نظیری نداشته است. اینکه غرب تمام تاریخ را به نفع دوران مدرن مصادره کرده است در همین راستاست. برای مثال جامعه شناسی مثلآگوست کنتبا نگاه تکاملی که به تاریخ دارد، تاریخ را به سه دوره ی متکامل تقسیم می کند: دوره ی ربّانی، دوره ی فلسفی و دوره ی علمی. در نگاه او دوره ی اول دوره ای بوده است که انسان همه چیز را با خدایان و اسطوره ها تفسیر می کرده. این نگاه در دوره ی دوم به سمت عقلانیت و تبیین های فلسفی سوق پیدا کرد و در نهایت بشریت به دوره ی علمی به معنای پوزیتیویسمی آن که کمال نهایی او معرفی می شود می رسد. و یاماکس وبرکه عصر جدید را عصر افسون زدایی نامیده است. یعنی بشر در دو دوره ی اول زیست خود همیشه همراه افسون و افسانه بوده است و در دوره ی جدید است که دست و پای خود را از این زنجیرها رهایی می بخشد و با علم مدرن از عالم، افسون زدایی می کند.

 البته این تمام اتفاقاتی نیست که در غرب افتاده است. در این بین متفکران برجسته ی دیگری نیز مانند نیچه و در ادامه ی او هایدگر وجود دارند که نگاه های متفاوتی نسبت به اسلاف خود دارند.نیچهتاریخ غرب را که معمولا از یونان باستان شروع می شود، آغاز تاریخ نیهیلیسم یا نیست انگاری بشر بشمار می آورد و دوره ی جدید یا همان مدرن را آخرین و دشوارترین مرحله ی  نیست انگاری قلمداد می کند. و یا در نگاههایدگر، "با ظهور نیست انگاری تکنولوژیک، وجود چنان به محاق می رود و چنان موجودات را رها می کند که همه چیز به وضع ماشینی شدن وانهاده می شوند... در چنین وانهادگی وجود، هر کوششی برای نجات غرب ولو که از طریق اراده به قدرت نیچه باشد، "بیان بالاترین حد نیهیلیسم است".(مقاله دوری وجود یا بی ارزش شدن ارزش ها؟-سوره اندیشه)

 ارنست یونگردر کتاب عبور از خط می نویسد: "ما در جستجوی دگرگونی ها و امکاناتی هستیم که در سایه ی آنها قرار است حیات به سوی عصر جدیدی هدایت شود، عصر جدیدی که تحمل پذیری و سعادت را با خود به همراه دارد. تجربه ی علم با تمامی پرسش هایش چشم به سوی ماده دوخته است. ما همه ی پاسخ های ناشنیده ی علم را می شناسیم. پاسخ هایی که موازنه ی عالم را تهدید می کند. تنها از این طریق می توان به تعادل دوباره ی عالم دست یافت که تفکر پاسخ پرسش هایش را در عالم معناه بجوید. این پاسخ ها باید برتر از پاسخ های مادی باشند."   

اگر تا قبل از این فلسفه به عنوان علت محدثه و مبقیه غرب مدرن شناخته می شد اما با ورود به دوران پست مدرن و زمزمه های پایان یافتگی دوران مدرن و البته تمامیت تمدن غرب دیگر فلسفه ها و ایدئولوژی ها نمی توانند از سقوط آن جلوگیری کنند و به تعبیر ارنست یونگر برای رسیدن به تعادل دوباره ی عالم باید پاسخ پرسش هایمان را در عالم معنا بجوییم.

این اتفاقی بود که در غرب عالم رخ داده است. اما شرق عالم وضعیت خاص خودش را داشته. با بیداری تفکر دینی که از ایمان به غیب عالم و آموزه های وحیانی سرچشمه میگیرد، ایمان های فردی در یک جنبش مذهبی به ایمان جمعی نظام مند بسط پیدا می کند و در مصداق جمهوری اسلامی تبلور می یابد. مدلی که قابلیت تعمیم به مصادیق دیگری را بخصوص در بستر بیداری اسلامی بوجود آمده داراست گر چه مشکل است.

توضیحات داده شد تصویری را به ما ارائه می دهد تا در یابیم که انقلاب اسلامی در واقع در کجای تاریخ قرار گرفته است و مسئله ای را که باید حل کند چیست. آن چیزی که هم در گفته های متفکرین غربی و هم در اظهارات رهبران و متفکرین انقلاب اسلامی مشترک است این است که غرب و شرق عالم آماده و مهیای دوران جدیدی است. دورانی که نه بر اساس قطع از عالم غیب و معنا بلکه در سرسپردگی به وجود مطلق شکل میگیرد.         

           والعاقبة للمتقین


,

مردم؛ نامحرمان توافق هسته ای

 

مردم؛ نامحرمان توافق هسته ای

بی شک یکی از مهمترین مسئله های دو دهه ی اخیر کشور که در سطح بین المللی مورد توجه ویژه دوستان و دشمنان جمهوری اسلامی است، بحث بسیار مهم هسته ای می باشد. چرا که پیشرفت و خود کفایی در صنعت هسته ای باعث ارتقای علمی و فنی خیلی از بخش های صنعتی و غیرصنعتی می شود. اگر امروز مردم ما هر ساله روز ملی شدن صنعت نفت را گرامی می دارند و آن را حرکتی در جهت استقلال کشور یاد می کنند، قطعا نسل های آینده نیز در مورد اراده ی جمعی ما در مورد استقلال و پیشرفت کامل صنعت هسته ای کشورمان به قضاوت خواهند نشست.

  تاریخ در مورد کسانی که با هزاران توجیه فنی و غیر فنی اهمال کاری کرده و یا می کنند و سرعت پیشرفت این صنعت استراتژیک را کند می نمایند، قطعا به شایستگی یاد نخواهد کرد. از واژه ی اهمال کاری استفاده کردم چرا که ملت ایران بدون توجه به حرکت های سینوس وار دولت های مختلف، روی اصل قضیه و فتح قله های پیشرفت ایستاده است.

  نظام اسلامی در مسیر شدن خود چالش های زیادی را تجربه کرده است که این چالش ها، آوردگاهی بوده است برای عرض اندام و تاثیرگذاری گروه های مختلف اجتماعی. حوزه و دانشگاه به عنوان دو بستر حضور و پرورش نخبگان همیشه طلایه دار حرکت های اجتماعی و بازوهای نظام اسلامی در عبور از پیچ های تاریخی بوده اند.

 

هم اکنون در کجای کاریم؟!

بعد از جلسات متعدد و فرسایشی تیم مذاکره کننده با کشورهای موسوم به 5+1 در نیویورک، ژنو و وین، وارد مذاکرات سوئیس شدیم که در نهایت یک بیانیه حاصل کار دیپلمات های ایرانی و طرف های خارجی بود. اما این بیانیه کوتاه مشترک نکات بسیار مهم و البته مبهمی را به دنبال داشت. اگر از انتقادهای دم دستی و ساده که در مورد نحوه ی ترجمه و عبارت های بکار رفته در سخنرانی دکتر ظریف و خانم موگرینی بگذریم و آنها را صرفاً به دیده ی یک اشتباه ترجمه ای از صدا و سیما به حساب آوریم، اما از نکات مطرح شده در متن که با تدقیق بدست می آید و همچنین از محتوای سندی که بلافاصله بعد از آن از طرف آمریکایی ها منتشر شد و به گزاره برگ یا همان فکت شیت آمریکایی ها معروف گردید، به راحتی نمی توان گذشت.

  گر چه مسئولین محترم وزارت امور خارجه از همان ابتدا در مورد محتوای گزاره برگ منتشره توسط آمریکایی ها موضع گرفتند و آن را تفسیر آمریکایی بیانیه لوزان عنوان کردند اما هیچگاه تمام محتوای آن را رد نکردند! طبق توافق صورت گرفته، تیم های کارشناسی دو طرف ظرف سه ماه فرصت دارند که ریز تعهدات طرفین را به صورت دقیق و عملیاتی به انجام برسانند. اما از چند جهت لازم است که دقت های فراوانی در مورد متن اصلی توافق نامه که تدوین آن در حال انجام است، صورت بگیرد:

-مسئولین دولتی و منتقدین بیانیه لوزان سوئیس در اینکه به هیچ وجه آمریکایی ها مورد اعتماد نیستند، توافق دارند و این را بارها مسئولین دولتی اعلام کرده اند که آمریکایی ها در مسائل مختلف حقه باز و زیاده خواه هستند.

-با توجه به زمان های مورد تعهد طرفین، مثل ده سال و پانزده سال و... که یک وجه فرادولتی به این مذاکرات می دهد و طبعاً این نظام است که جدای از جابجایی های سیاسی باید به آن پایبند باشد، می توان گفت که سیاست دولت در هفته های آتی باید ارائه ی یک گزاره برگ ایرانی باشد تا نخبگان حوزوی و دانشگاهی به صورت تخصصی بتوانند کاستی ها و فرصت های مندرج در آن را به بحث بگذارند و بدین صورت در نقش بازوهای فکری تیم کارشناسی مذاکرات عمل کنند. با این سیاست هم فضای غبارآلود کنونی که باعث بوجود آمدن سوءظن ها شده است، روشن می شود و هم دغدغه مندان و نخبگان حوزه و دانشگاه فرصت پیدا می کنند در این تصمیم مهم ملی مشارکت کنند.

  -دیگر اینکه آمریکایی ها در حقه بازی و دبه درآوردن در این مذاکرات تنها نیستند و دنباله روهایی دارند که هر آن ممکن است یکی از آنها نقش پلیس بد را بازی کند؛ مثل دوره ای که در آن فرانسه این مسئولیت را بر عهده داشت! پس دولت در مورد حذف کامل تحریم ها باید دقت کافی را روی تمام طرفین مذاکره داشته باشد نه فقط آمریکایی ها.

  نتیجه اینکه با توجه به اهمیت این مذاکرات و با توجه به اینکه زمان تعهد طرفین مذاکره به احتمال خیلی زیاد بیش از زمان تصدی دولت های فعلی بر امور کشورشان است؛ نه تنها در میان گذاشتن مجلس شورای اسلامی و نخبگان و صاحب نظران حوزوی و دانشگاهی یک خواسته ی مورد توقع از دولت است بلکه بر دولت لازم است که هر چه سریع تر با انتشار گزاره برگ ایرانی و راه کارهایی که تیم مذاکره کننده روی آن برنامه دارد، زمینه را برای یک توافق خوب -حتی به همان معنای بده بستانی که اعضای محترم دولت میگویند- ایجاد کند.

 

  حوزه و دانشگاه چگونه می توانند در توافق نهایی سهیم باشند؟

در مورد این توافق اساتید و صاحبنظران رشته های مختلف حوزوی و دانشگاهی می توانند وارد عمل شوند و برنامه ها و راه کارهای ارائه شده را به بحث و مناظره بگذارند و به جرح و تعدیل و تکمیل آن بپردازند و از این طریق در سال همدلی و همزبانی به دولت و تیم مذاکره کنند یاری رسانند.

-برای مثال صاحب نظران رشته هایی مثل حقوق بین الملل بعد از منتشر شدن گزاره برگ ایرانی از طرف تیم مذاکره کننده، می توانند در مورد مفادی که نظام باید به آن ها در طی دوره های زمانی ذکر شده متعهد باشد و نیز فرصت ها و خلاهای حقوقی آن به بحث و بررسی و مناظره بپردازند. با توجه به اینکه طرف مقابل در دور زدن های حقوقی بسیار سابقه دار و مجرب است، بیم آن میرود که مثلا بعد از برداشتن تحریم های مربوط به مسئله هسته ای همان تحریم ها در قالب های دیگری مثل حقوق بشر و تروریسم اعمال شود.

-و یا صاحب نظران علوم سیاسی می توانند الزامات یک توافق خوب را از زاویه ی مسائل  سیاسی مثل قدرت نفوذ سیاسی در منطقه و جهان و رشد مناسبات دیپلماتیک و... بررسی نمایند.

-صاحب نظران مسائل صنعتی و تکنولوژیک نیز میتوانند در مورد کند و یا تند شدن پیشرفت کشور در مسائلی که مستقیم و غیر مستقیم به فناوری هسته ای مربوط می شود، بر طبق فکت شیت ایرانی منتشر شده، نظرات و انتقادهای خود را به گوش تیم مذاکره کننده برسانند.

-اقتصاددانان نیز می توانند راهبردهای ایران -که در فکت شیت منتشره می آید- را طوری تحلیل و به بوته ی نقد بگذارند که توافق نامه ی نهایی ضامن بیشترین منفعت اقتصادی برای ما باشد.

-حتی اساتید و صاحب نظران حوزوی نیز که دروس اصول فقه و بحث الفاظ، هرمنوتیک و فلسفه تحلیلی را تدریس می کنند میتوانند در جرح و تعدیل و تکمیل این توافق مهم مشارکت موثر داشته باشند. چرا که یکی از بحث های اختلافی -که انتقادهای زیادی را نیز در داخل برانگیخت- مربوط به دلالت ها و معانی مختلفی بود که غربی ها از بکار بردن بعضی کلمات در متن توافق داشته ودارند. مثل همان نکته ای که دکتر ظریف در مورد توافق ژنو گفت: 

" آمریکاییها در ژنو به جای لغو از کلمه لیفتینگ یعنی تعلیق استفاده می کردند که گاهی اوقات معنای لغو می داد و گاهی اوقات معنای تعلیق و چند بار وزیر امور خارجه آمریکا نیز از این کلمه استفاده کرد وما به او گفتیم این کلمه معنای تعلیق هم می دهد و باید بگویید قطعنامه ها کاملا لغو خواهد شد." و یا اظهار نظر چند روز گذشته یکی از اعضای تیم مذاکره کنند مبنی بر اینکه گاهی ساعت ها در مورد یک جمله با طرف های غربی بحث میکنیم. در صورت کم اطلاعی از این گونه بازی های زبانی، دست طرف مقابل حتی در یک توافق عیناً یکسان میتواند باز باشد تا با یک متن تفسیرپذیر و چند پهلو بتواند مذاکرات به گفته دولت برد-برد را به باخت-برد تبدیل کند.

  پیگیری همه ی مسائلی که در بالا مطرح شد، متوقف بر این است که دولت یازدهم و تیم مذاکره کننده هر چه زودتر گزاره برگ ایرانی را منتشر و به دست نخبگان و صاحب نظران مختلف برساند تا کرسی های مناظره و بحث های علمی پیرامون راهکارها و ضوابط رسیدن به این توافق نامه ی مهم شکل بگیرد و نتیجه ی آن در تنظیم توافق نهایی خود را نشان دهد.

  اما اگر دولت همچنان بر مخفی نگه داشتن گزاره برگ ایرانی و منتشر نکردن آن اصرار داشته باشد، دو احتمال را می شود مطرح کرد که یکی از آنها خوشبینانه و دیگری حالت بدبینانه است:  اما حالت خوشبینانه اش این است که دولت با این کار یعنی در جریان کار قرار ندادن مردم و نخبگان، میخواهد دستش، از پیش برای طرف مقابل رو نشود.  اما حالت بدبینانه اش این است که در پشت پرده توافقاتی صورت گرفته باشد که در آن حقوق هسته ای ما نه بر طبق خط قرمزهای رهبری و مردم و لغو تمام تحریم ها، بلکه بر طبق خواسته های نابجای غربی ها در حال تنظیم و به اصطلاحا بده بستان باشد.

والعاقبة للمتقین

 

قدم بزن آقای دیپلمات، با مردم!

قدم بزن آقایدیپلمات، بامردم!

 

 

 

در حوزه نباید دچار سکولاریسم عملی شویم.

در حوزه نباید دچار سکولاریسم عملی شویم.

در دهه ی چهارم انقلاب اسلامی صحبت از سکولاریسم یا جدایی دین از متن زندگی فردی و اجتماعی و تضاد آن با بسیاری از اصول و فروع دین اسلام، امری عادی و جاافتاده است و تنها اقلّی از حوزویان به تبعیت از پیشوایان فکری شان در گذشته که با رِژیم های طاغوتی همزیستی مسالمت آمیز! و با نظام اسلامی همزیستی اپوزسیون وار داشتند، در آن تردید می کنند.

  به برکت انقلاب اسلامی افق های جدید و روشنی به روی انسان خسته شده از عصر تجدد گشوده شده است. انسانی که به تعبیر بنیامین فرانکلین و به تلقی فلاسفه ی غرب جز حیوانی اقتصادی هویت دیگری ندارد، بعد از انقلاب کم کم دارد عهد پیشین خود را که همان ولایت الهی است، به یاد می آورد.

  به تعبیر رهبری عزیز، ما در پیچ بزرگ تاریخ قرار گرفته ایم. انقلاب اسلامی معادلات زیادی را به نفع جبهه حق تغییر داد و در این میان حوزه علمیه به عنوان مادر نظام اسلامی نقش بی بدیلی را ایفا کرده است.متقابلا فرصت هایی که نظام اسلامی برای حوزه های علمیه ایجاد کرده است در طول تاریخ شیعه بی نظیر است.

  اگر تا همین چند دهه ی پیش حتی پوشیدن لباس روحانیت ممنوع بود اکنون عرصه هایی در اختیار حوزه های علمیه میتواند باشد که در اختیار هیچ گروه و نهاد و سازمان دیگری نبوده است. نظام آموزش و پرورش، نظام آموزش عالی، نظام قانون گذاری، نظام قضا، صدا و سیما، شبکه تبلیغات اسلامی،... همه و همه باید خوراک فکری، فرهنگی و تربیتی خود را از حوزه های علمیه بگیرند.

  باید اذعان کرد که در صورت عدم ورود جدی حوزه های علمیه به هر یک از این عرصه ها، این نهاد مبارک دچار سکولاریسم عملی در آن عرصه می شود. سکولاریسمی که ریشه در نگاه سوبژکتیویته تمدن غرب به اجتماع دارد.

  برای مثال عرصه ی بسیار مهم و استراتژیک آموزش و پرورش را در نظر بگیرید. شما به عنوان یک عالم و مبلغ دین، اگر مسجدی آنچنانی داشته باشید، هیئتی پرمخاطب را اداره کنید و در پایگاه های مردمی روی افراد زیادی تاثیرگذار باشید، اگر مخاطبان شما به هر دلیلی به این پایگاه ها مراجعه نکردند همه ی کارهای فرهنگی-تبلیغی دین در آنجا تعطیل می شود؛ چون اشخاص به صورت داوطلبانه در این مکان ها حضور بهم می رسانند.  اما هر کس با هر فکر و عقیده و مرامی که بخواهد در عرصه ی علم و اقتصاد و سیاست و هنر و... به جایگاهی برسد، الزاما باید از کانال آموزش و پرورش عبور کند و این یعنی طلایی ترین فرصت برای حوزه های علمیه. خروجی آموزش و پرورش با نظام تربیتی اسلام، استاد دانشگاه متعهد، دانشجو و طلبه ی انقلابی، سیاست مدار باتقوا، اقتصادی منصف، هنرمند مردمی و در نهایت جامعه ی حقیقتا اسلامی می باشد.

حضرت امام خامنه ای در سال 89 در دیدار با اساتید و نخبگان حوزه ی علمیه قم در بخشی از فرمایشاتشان فرمودند:

"ببینید، در کشور یک مزرعه وسیع سراسری پر محصولی وجود دارد به نام آموزش و پرورش. ما اگر توی تلویزیون هم صحبت کنیم، اگر آن مستمع پای منبر ما در تلویزیون بنشیند، مگر چقدر مستمع داریم؟ اما آموزش و پرورش هر سال به شکل میلیونی مستمع پیدا می کند، مستمع ماندگاری که دوازده سال با آموزش و پرورش همراه است. از این کانال کشی بهتر؟ این کانال سیراب کردن دلها و ذهن‌ها اینجور در آموزش و پرورش متمرکز است. ما در آموزش و پرورش چقدر سهم داریم؟ باید گفت هیچ.

این که حالا یک روحانی‌ای برود در یک مدرسه ای نماز جماعتی برپا کند یا صحبتی بکند، اصلا چیزی نیست؛ این هیچ است، هیچ محض است. اگر ما در داخل حوزه رشته تعلیم و تربیت داشته باشیم، در زمینه ی تعلیم و تربیت متخصص تربیت کنیم؛ بحث اخلاق و تعلیم و تربیت در حوزه جدی گرفته شود، آن وقت حوزه علمیه و روحانیت می تواند آموزش و پرورش را عرصه حضور خودش قرار دهد."

خلاصه ی کلام اینکه حوزه های علمیه نمی توانند همایش ها و کنگره ها و بحث های نظری و تئوریک مختلف در نقد و رد سکولاریسم بگذارند ولی در عمل خود دچار سکولاریسم شوند و خود را از عرصه های مهم زندگی اجتماعی کنار بکشند.

والعاقبة للمتقین  

حوزه به چه چیزهایی نمی اندیشد؟

 حوزه به چه چیزهایی نمی اندیشد؟

شاید بهتر بود به جای تیتر "حوزه به چه چیزهایی نمی اندیشد؟" می نوشتیم حوزه به چه چیزهایی می اندیشد؟! چرا این که ممکن است برای خواننده محترم سوء تفاهم ایجاد شود که منظور نگارنده از این تیتر، وسعت بخشیدن به میدان اندیشه ی حوزه بما هو حوزه بوده است! در این مجال ما نه می خواهیم سیر تطور تاریخی حوزه را بگوییم، نه کارکردهای حوزه در دوران های مختلف، نه تاثیرگذاری های مثبت یا رویکردهای انفعالی حوزه ها و نه خیلی مقوله های دیگر در مورد حوزه. ما در این مجال کوتاه فقط میخواهیم تیتروار به  مهمترین چیزهایی که حوزه بما هی حوزه به آن نمی اندیشد، بپردازیم:

علوم انسانی اسلامی:شاید چالش برانگیزترین موضوعی که فراروی انقلاب اسلامی حتی قبل از پیروزی وجود داشته، بحث در مورد نرم افزار اداره ی شئون مختلف نظام اسلامی-تعیین راهبرد، بحث نظام سازی،...- یا به تعبیر دیگر علوم انسانی بوده است. جامعه شناسی، علوم سیاسی، تعلیم و تربیت، مدیریت، اقتصاد، روان شناسی و... این مساله آنقدر مهم بوده است که حتی اوایل انقلاب مدتی دانشگاه ها به دلیل سرفصل های دروس ارائه شده تعطیل شدند تا در متون آنها تجدید نظر شود. اما متاسفانه شورای عالی انقلاب فرهنگی به صورت جدی اسلامی سازی علوم انسانی را پیگیری نکرد. مهمترین مصداقی که حوزه های علمیه را از انزوای علمی در سطح بین الملل خارج و به متن حوادث علمی عالم می کشاند، علوم انسانی است. حوزه باید از آخرین نظریات ارائه شده در جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، روان شناسی و... مطلع باشد و آنها را به نقد بکشد. این یعنی حضور در متن حوادث علمی عالم.

فقاهت:فقاهت به عنوان روش استنباط احکام الهی در طول تاریخ فقه شیعه دارای دوره های مختلف و متکاملی است. بنابراین همانطور که اسلاف علما نمی توانستند ادعا کنند که فقاهت در دوران خودشان به عالی ترین مرتبه ی خودش رسیده است، هم اکنون هم کسی نمی تواند ادعا کند که این روش استنباط به انتها درجه ی خود رسیده و جای تکامل ندارد. این موضوع از آنجا اهمیتش مضاعف می شود که بدانیم فقه شیعه در دوره ای قرار گرفته است که دارای بستری بی نظیر در تاریخ خود به نام نظام اسلامی است. همین امر باعث گشوده شدن ابوابی در فقه شیعه می شود که قبل از آن بدلیل نبود بستر و مغلول الید بودن علمای دین امکانش نبود. برای مثال در مورد تعاملات نظام اسلامی با کشورهای دیگر یا همان سیاست خارجی، اگر مانیفست جامعی بر مبنای فقه شیعی داشتیم و این متون به جای سرفصل های سکولار دانشکده های علوم سیاسی در دانشگاه ها تدریس میشد، الان شاهد تفاوت های فاحش و ناموزون دولت های مختلف در مقوله ی سیاست خارجی نبودیم.

تمدن غرب:ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در دوره ای از تاریخ قرار گرفته ایم که تمدنی بر آن حکم فرماست که اولین تمدنی در طول تاریخ است که جهانی می اندیشد، جهانی برنامه ریزی می کند و داعیه ی جهانی سازی دارد. جهانی سازی مدنظر غرب یعنی تحمیل فرهنگ مادی غرب به دیگران و از بین بردن فرهنگ ها و خرده فرهنگ های جوامع دیگر. ابزار این جهانی سازی هم چیزی جز وسائل تکنولوژیک نیست. امروز کسی نمی تواند خودش را مجتهد بنامد اما از مسائل روز دنیا بی خبر باشد و جزیره ای بیاندیشد و منطقه ای حکم صادر کند.  نسبت اسلام با مقوله ی تکنیک چیست؟ علم دینی چیست؟ نسبت علوم تجربی جدید با مفهوم علم دینی چیست؟ آیا تمدن غرب ماهیتا یک کل به هم پیوسته است؟ آیا میتوان برخورد گزینشی با دستاوردهای تمدن غرب داشت؟ مطالعات تطبیقی چه پتانسیل هایی را در نظر و عمل میتواند برای ما ایجاد کند؟ و... سوالاتی هستند که حوزه اولین مسئول پاسخگویی به آنهاست.

رسانه و تبلیغ دین:از مقوله هایی که حوزه توجه جدی  به آن ندارد استفاده از ظرفیت های وسایل ارتباط جمعی روز برای تبلیغ دین است. سال هاست که مراکز اطلاع رسانی و نظام های آموزشی دنیا از حالت سنتی خارج و به سمت imagine education  روی آورده اند. به نظر میرسد آنقدر بحث رسانه به معنای عام آن-تلویزیون، اینترنت، موبایل،...- در دنیای امروز مهم است که اگر مارکس در این دوره میزیست به جای آنکه اقتصاد را زیر بنای همه چیز بداند، قطعا از نظر خود برمیگشت و رسانه را زیر بنای همه چیز می دانست. رسانه ها امروزه فکر و قلب انسان ها را به صورت جدی درگیر پیام خود می کنند. پیام هایی که در سه سطح سبک زندگی، فرهنگ و اعتقادات تاثیرگذارند. که این مساله به نوعی هم تهدید هست و هم فرصت.  اگر امروز طبق نظرسنجی های صورت گرفته، درصد قابل توجهی از مردم آمریکا نمی دانند رئیس جمهورشان کیست نتیجه ی کار پیچیده ی رسانه ای در آنجاست. کارکرد تحمیقی رسانه در غرب به شدت بالاست و همین است که انسان غربی خیلی سخت بتواند در مورد مسائل اصلی زندگی اش بیاندیشد.  از طرفی همین رسانه می تواند کارکرد توجه به مسائل اصلی زندگی از جمله پیام های فطری دین را داشته باشد که فرصتی بی نظیر را برای علمای دین فراهم می کند.

والعاقبة للمتقین