حزب الله

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

حزب الله

آری اگر میخواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین علیه السلام است و از مرگ نمی هراسد...حزب الله مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی لرزاند، از جنگ خسته نمی شوند، ترس به دل راه نمی دهند، بر خدا توکل می کنند و عاقبت نیز از آن متقین است...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمدن» ثبت شده است

در کجای تاریخ ایستاده ایم؟

در کجای تاریخ ایستاده ایم؟

بر خلاف اعتقاد برخی ها مسئله ی اصلی غرب با جمهوری اسلامی در چند دهه ی اخیر مسئله ی هسته ای شدن، بمب هسته ای و یا مباحثی از این دست مثل حقوق بشر و تروریسم و غیره نیست، بلکه مسئله ی اصلی غرب را باید در نامه ای که سه تن از متفکرین و استراتژیست های آمریکایی در اوائل انقلاب به رئیس جمهور وقت آمریکا نوشتند، دانست. آنها در این نامه ی مهم به دولتمردان آمریکایی هشدار دادند که صدایی که از ایران به گوش میرسد تنها یک جابجایی سیاسی در قدرت نیست بلکه تمامیت تمدن غرب را به چالش خواهد کشید.

اهمیت نگاه به انقلاب اسلامی به فیلسوفان پرآوازه ی غرب هم کشیده شد.فوکوپرارجاع ترین فیلسوف معاصر غرب از انقلاب اسلامی به عنوان روحی تازه که در کالبد جهانی بی روح دمیده شده است یاد می کند. او که علاقه ی بسیاری به بررسی انقلاب اسلامی ایران از نزدیک داشت و حتی خیلی سعی کردحضرت امام(ره)را در پاریس از نزدیک ببیند و با او ملاقات داشته باشد، در گزارشات خود یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی را انقلابی با دستان خالی میداند. او که از فیلسوفان پست مدرن غرب محسوب می شود تا جایی از این رخداد تاریخی شگفت زده می شود که از انقلاب اسلامی به عنوان اولین رستاخیز عظیم علیه نظم جهانی یاد می کند .

انقلاب اسلامی هم مانند بسیاری از نهضت های عظیم اجتماعی در دنیا، در حال شدن است. یعنی اینطور نیست که همه ی جزییات باید از پیش طراحی شده باشد و ما به عنوان موجودی جدا افتاده برای مثال وارد خانه ای شویم که همه ی جزئیات و وسایلش از پیش سازماندهی و جایگذاری شده باشد. در بستر همین ویژگی یعنی ویژگی در حال شدن انقلاب اسلامی است که فرصت ها، تعارضات و گاه فتنه هایی رخ می دهد.

به اعتقاد نگارنده این سطور اصلی ترین مسئله ی نهضتی که ما طلایه دار و پیش قراول آن بوده ایم، نسبت ماهوی انقلاب اسلامی با ذات تمدن نیست انگار غرب است. تمدن غرب اولین تمدن در تاریخ است که با تغییر نگاهی که به عالم و آدم ایجاد کرد، و با اراده ی معطوف به قدرت، توانست خود را جهانی کند و حتی تا دورافتاده ترین و بدوی ترین مناطق نیز الگوهای خود را تعمیم دهد.

 حال اگر بپذیریم به تعبیر فوکو انقلاب اسلامی رستاخیز عظیم علیه نظم جهانی است و دوران جدیدی آغاز شده است، عالمی که صدای آمدنش به گوش می رسد، چه نسبتی با عوالم قبل از خود دارد. آیا به زعم برخی ها قرار است در تمام دستاوردهای علمی و تمدنی گذشته که تاریخ آن به هزاره ها پیش می رسد، بازنگری صورت بگیرد. و یا بر اساس نگاه عده ای تمدن جدید قرار است بر پایه ی دستاوردهای سودمند گذشته و تکمیل آن بنا شود یعنی با شروع از داشته هایی که با نگاه گزینشی بر میراث علمی-تمدنی گذشته حاصل شده است، این کار صورت گیرد. سوال مهمی که در ادامه این بحث پیش می آید این است که آیا انقلاب اسلامی یک فرمالیسم دینی-اجتماعی است که خواهان بازتولید الگوها و راهبردهای کلان غرب مثل توسعه آن هم صرفا براساس نگاه پراگماتیسمی کوتاه مدت-در مقیاس تمدنی- است؟

حرف جدید ما برای دنیا که از دل شعار نه شرقی نه غربی استنباط می شد، دقیقا چه چیزی بود؟ ساده ترین جوابی که به این سوال می توان داد این است که اسلام برای اداره ی عالم طرح دارد، آن هم طرحی منحصر بفرد. طرحی که مبدأ، غایت، روش ها، پیش انگاره ها و منابع آن در هماهنگی کامل آدم و عالم چیده شده است. منحصر بفرد بودن این طرح نکته ی کلیدی آن است. توضیح آنکه این طرح، پارادایمی در عرض پارادایم های رقیب نیست که بگوییم هر کدام از آنها چه میزان  بهره و کارایی  دارند؛ بلکه تنها پارادایمی است که توانایی نگاه فراتاریخی- فرا فرهنگی را در جهت نیل به حقیقت حیات دنیایی بشر داراست . مهمترین مشکل این جواب، ذهنی بودن آن است. البته ذهنی بودن به معنای نادرست بودن و تطابق نداشتن با حقیقت نیست، بلکه به معنای محقق نشدن آن در خارج به صورت کامل است.

ما نیاز داریم به خیلی از مسائل عمده و اساسی در طراحی جهان خودمان نگاه متفکرانه  و نه سطحی داشته باشیم. نگاه ما به علم، پژوهش، پیشرفت، انسان، طبیعت و ... نباید مانند برخی کشورهای میان مایه مثل ژاپن و کره سطحی باشد. آنها که هیچ گاه نسبت به اخذ علوم تکنیکی و تکنولوژی نیاندیشیدند  و در مورد  نسبت آن با فرهنگ، هویت و زیست اجتماعی شان حساس نبودند و به سرعت دنباله رو غرب شدند. اما مگر بالا رفتن سطح رفاه مردم، از بین رفتن گرسنگی و فقر و بی سوادی و درمان بسیاری از بیماری ها، نتیجه ی پیشرفت سریع کشورهای صنعتی و مدرن و دنباله روهای آنها در پیوند با عالم تکنیک  نبوده است؟ اراده های بسیاری به صورت جدی از دو سده پیش تا به امروز وجود داشته است که ما بدون فوت وقت و با سرعت زیاد وارد عالم تکنیک شویم ولی ظاهراً ورود به این عالم با مختصات فرهنگی که ما در آن قرار گرفته ایم به این سادگی ها هم نیست. فضای فرهنگی که ما در آن تنفس می کنیم با تمام گسست هایی که در مواجهه با تجدد در آن ایجاد شده است، فاصله ی زیادی با فضای مدرنیته ی غرب دارد.  

البته غرب برای بسط عالم تکنیک دست به اقداماتی زده است که قبل از آن نظیری نداشته است. اینکه غرب تمام تاریخ را به نفع دوران مدرن مصادره کرده است در همین راستاست. برای مثال جامعه شناسی مثلآگوست کنتبا نگاه تکاملی که به تاریخ دارد، تاریخ را به سه دوره ی متکامل تقسیم می کند: دوره ی ربّانی، دوره ی فلسفی و دوره ی علمی. در نگاه او دوره ی اول دوره ای بوده است که انسان همه چیز را با خدایان و اسطوره ها تفسیر می کرده. این نگاه در دوره ی دوم به سمت عقلانیت و تبیین های فلسفی سوق پیدا کرد و در نهایت بشریت به دوره ی علمی به معنای پوزیتیویسمی آن که کمال نهایی او معرفی می شود می رسد. و یاماکس وبرکه عصر جدید را عصر افسون زدایی نامیده است. یعنی بشر در دو دوره ی اول زیست خود همیشه همراه افسون و افسانه بوده است و در دوره ی جدید است که دست و پای خود را از این زنجیرها رهایی می بخشد و با علم مدرن از عالم، افسون زدایی می کند.

 البته این تمام اتفاقاتی نیست که در غرب افتاده است. در این بین متفکران برجسته ی دیگری نیز مانند نیچه و در ادامه ی او هایدگر وجود دارند که نگاه های متفاوتی نسبت به اسلاف خود دارند.نیچهتاریخ غرب را که معمولا از یونان باستان شروع می شود، آغاز تاریخ نیهیلیسم یا نیست انگاری بشر بشمار می آورد و دوره ی جدید یا همان مدرن را آخرین و دشوارترین مرحله ی  نیست انگاری قلمداد می کند. و یا در نگاههایدگر، "با ظهور نیست انگاری تکنولوژیک، وجود چنان به محاق می رود و چنان موجودات را رها می کند که همه چیز به وضع ماشینی شدن وانهاده می شوند... در چنین وانهادگی وجود، هر کوششی برای نجات غرب ولو که از طریق اراده به قدرت نیچه باشد، "بیان بالاترین حد نیهیلیسم است".(مقاله دوری وجود یا بی ارزش شدن ارزش ها؟-سوره اندیشه)

 ارنست یونگردر کتاب عبور از خط می نویسد: "ما در جستجوی دگرگونی ها و امکاناتی هستیم که در سایه ی آنها قرار است حیات به سوی عصر جدیدی هدایت شود، عصر جدیدی که تحمل پذیری و سعادت را با خود به همراه دارد. تجربه ی علم با تمامی پرسش هایش چشم به سوی ماده دوخته است. ما همه ی پاسخ های ناشنیده ی علم را می شناسیم. پاسخ هایی که موازنه ی عالم را تهدید می کند. تنها از این طریق می توان به تعادل دوباره ی عالم دست یافت که تفکر پاسخ پرسش هایش را در عالم معناه بجوید. این پاسخ ها باید برتر از پاسخ های مادی باشند."   

اگر تا قبل از این فلسفه به عنوان علت محدثه و مبقیه غرب مدرن شناخته می شد اما با ورود به دوران پست مدرن و زمزمه های پایان یافتگی دوران مدرن و البته تمامیت تمدن غرب دیگر فلسفه ها و ایدئولوژی ها نمی توانند از سقوط آن جلوگیری کنند و به تعبیر ارنست یونگر برای رسیدن به تعادل دوباره ی عالم باید پاسخ پرسش هایمان را در عالم معنا بجوییم.

این اتفاقی بود که در غرب عالم رخ داده است. اما شرق عالم وضعیت خاص خودش را داشته. با بیداری تفکر دینی که از ایمان به غیب عالم و آموزه های وحیانی سرچشمه میگیرد، ایمان های فردی در یک جنبش مذهبی به ایمان جمعی نظام مند بسط پیدا می کند و در مصداق جمهوری اسلامی تبلور می یابد. مدلی که قابلیت تعمیم به مصادیق دیگری را بخصوص در بستر بیداری اسلامی بوجود آمده داراست گر چه مشکل است.

توضیحات داده شد تصویری را به ما ارائه می دهد تا در یابیم که انقلاب اسلامی در واقع در کجای تاریخ قرار گرفته است و مسئله ای را که باید حل کند چیست. آن چیزی که هم در گفته های متفکرین غربی و هم در اظهارات رهبران و متفکرین انقلاب اسلامی مشترک است این است که غرب و شرق عالم آماده و مهیای دوران جدیدی است. دورانی که نه بر اساس قطع از عالم غیب و معنا بلکه در سرسپردگی به وجود مطلق شکل میگیرد.         

           والعاقبة للمتقین


,

پیچ بزرگ تاریخ به سود چه جبهه ای خواهد چرخید؟

نابودی تمدن غرب

 

پیچ بزرگ تاریخ به سود چه جبهه ای خواهد چرخید؟

 

از ابتدای تاریخ تا کنون بشر این اختیار را داشته که میان دو جبهه خیر و جبهه شر، دست به انتخاب بزند. بزرگترین رویدادهای تاریخ نیز در بستر رویارویی و مبارزه ی این دو جبهه رقم خورده است.

تاریخ پیچ های گوناگونی را تجربه کرده است که برخی از آن ها در راستای کمال حقیقی انسان ها و برخی برخلاف آن بوده است. پیچ های که در آن نیروی جبهه ی خیر به رهبری پیامبران و خواص معتقد به آن ها، بر نیروی جبهه ی شر به رهبری شیطان و پیروان انسی و جنی اش چربیده است، بشر به سمت کمال حقیقی حرکت کرده و برعکس در نقطه عطف هایی که نیروی شر بر نیروی خیر غلبه کرده، بشر بیش از پیش در ظلمت و تاریکی فرو رفته است.

 اگر پیچ هایی که در آن قوای جبهه خیر پیروز شده اند را پیچ های مثبت و بقیه را پیچ های منفی بنامیم، یکی از بزرگترین پیچ های مثبت تاریخ، به رسالت رسیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. بعد از این رویداد عظیم که تاثیرات شگرفی بر جای نهاد، شاهد یک پیچ بزرگ منفی هستیم که رهبری جامعه را برخلاف تأکیدات مکرر حضرت رسول اکرم  صلی الله علیه و آله و سلم به دست دیگران داد. این دو نقطه عطف-پیچ- بزرگ در حوزه ی جغرافیایی جهان اسلام رخ داد. اما چند قرن بعد در اروپا، مردم شاهد یکی از بزرگترین پیچ های منفی تاریخ بودند: "رنسانس".  شیطان و پیروانش از ظلم و ستم کلیسای قرون وسطی و عقائد عقل ستیز آن، بهترین سوء استفاده را کردند... بشر به خودبنیادی و اومانیسم رسید و خود و غرایزش را محور ارتباطات و فعالیتش قرار داد و به تعبیری "خدا را کشت".

  در حالی که انسان و انسانیت داشت به منتهی الیه انحطاط و سقوط می رسید، انقلاب اسلامی ایران، بزرگترین نقطه عطف مثبت تاریخ معاصر و زمینه ساز بزرگترین پیچ تاریخ بشر، به پیروزی رسید. انقلاب اسلامی امیدها را دوباره در دل مستضعفین دنیا زنده کرد. اما نباید فراموش کرد که وقایع هر چقدر اساسی و بزرگ باشند، کید شیطان و پیروانش نیز پیچیده تر خواهد شد. بر این اساس شیطان بزرگ ترین ترفندها و حیله هایش را برای به انحراف کشاندن بزرگترین پیچ تاریخ استفاده خواهد کرد.

 امروز صدای شکستن استخوان های نظام سرمایه داری رساتر از همیشه به گوش می رسد. بشر از خودبنیادی و دل بستن به مکاتب مادی و فطرت ستیز از همیشه گریزان تر است و این بهترین فرصت است برای بازگشت به صراط مستقیم. پیچ بزرگ تاریخ که مقام معظم رهبری در فرمایشاتشان در دیدار با اساتید دانشگاه مطرح فرمودند، یعنی همین.

تمام اتفاقات در سطح دنیا نشان از این دارند که استکبار در بدترین وضعیت خودش قرار دارد و روز به روز عرصه بر او تنگ تر می شود. اما خیال خامی است که تصور شود شیطان و لشکریانش دست روی دست گذاشته اند و نظاره گر سقوط شان هستند. آنها امروز از همیشه پر کارترند. آنها نشان داده اند که در به انحراف کشاندن نقطه عطف های تاریخ، مهارت خاصی دارند. تجربه ی مدل های سرمایه داری و سکولاریسی در جوامع با شکست روبرو شده است. اما آیا این به معنای پایان استکبار است؛ به هیچ وجه.

 از آنجایی که جوامع پیچیده ی امروزی بدون مدل و سیاست گزاری های کلان در همه ی ابعاد -اقتصادی، سیاسی، اجتماعی،...- نمی توانند به حیات اجتماعی ادامه دهند و به دره ی آنارشیسم و هرج و مرج سقوط می کنند؛ درهم شکستن نظام سرمایه داری، فقط به معنای نابودی یک مدل بشرساز بدون وحی است. اما اینکه جایگزین این مدل حتماً یک مدل مبتنی بر معنویت وتعالیم الهی می شود، هیچ تضمینی وجود ندارد. نقطه ی درگیری دو جبهه ی خیر و جبهه ی شر هم اکنون در اینجاست.

رهبری خطاب به دانشگاه و حوزه فرمودند:" آنچه که به نظرم میرسد لازم است، این است که دانشگاه‌هاى کشور و حوزه‌هاى علمیه‌ى کشور در این شرائط، مسئولیت سنگینى دارند. کار توفیق ملت ایران و کشور ایران در این برهه‌ى بسیار مهم و حساس تاریخى، در درجه‌ى اول بر دوش دانشمندان است. اگر در درجه‌ى اول هم نگوئیم، یقیناً یکى از عناصر رتبه‌ى اول و صف اول براى تأثیرگذارى در این تحولات، دانشگاه‌ها هستند. دانشگاه میتواند کارى کند که کشور و ملت و تاریخ ما در این تحول برنده باشد؛ میتواند هم خداى نکرده کارى کند که نه، برنده نباشد."(مقام معظم رهبری ۱۳۹۱/۰۵/۲۲).

بنابراین ما برای ایجاد این مدل چاره ای نداریم که به مهمترین بخش در این پروسه یعنی تولید علوم انسانی اسلامی بپردازیم. اسلامی کردن علوم انسانی از آنجا اهمیتی بسیار پیدا می کند که سیاست گذاری کلان جامعه- که همه ی جوامع به آن نیاز دارند- به وسیله ی آن محقق می شود. این سیاست گذاری های کلان است که به همه ی فعالیت های جزئی در یک جامعه انسجام می دهد و آنها را به کانال های مورد نیاز هدایت می کند. ما هر چقدر در فعالیت های جزئی پیشرفت کنیم و کاملاً مستقل شویم، تا زمانی که سیاست گذاری کلان مان را در قالب هایی مانند الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت تنظیم نکنیم، نمی توانیم به اهداف عالی نظام اسلامی نائل شویم. علوم انسانی که امروزه در دانشگاه های ما تدریس می شود، علوم انسانی مغرب زمین است؛ علوم انسانی که جایگاه انسان را به حیوان تقلیل داده است و آدمی را حیوانی با ضریب هوشی بالاتر می پندارد. تا زمانی که علوم انسانی، اسلامی نشود، تمدن اسلامی نخواهیم داشت و تا زمانی که ما نتوانیم طرح هایمان را برای اداره جامعه بر اساس این علوم انسانی ارائه دهیم، پیچ بزرگ تاریخ به سمت جبهه ی خیر و به سمت کمالات فردی و اجتماعی انسان، نخواهد چرخید.

"آیا در یک چنین شرائط به این اهمیت و حساسیت، دانشگاه یا حوزه میتوانند براى خودشان یک مسئولیتى تعریف نکنند و نقش تماشاچى داشته باشند؟"(مقام معظم رهبری ۱۳۹۱/۰۵/۲۲)
و العاقبة للمتقین

,,,,