تو، تنها، فرزند خََلَف فاطمه ای
تو، تنها، فرزند خََلَف فاطمه ای
مگر می شود برای ارتحال تو چیزی نگفت و ننوشت. ولی گویا گفتن و نوشتن در مورد تو، از نگفتن و ننوشتن، سخت تر است. برای گفتن در مورد تو زبان ها بند می آید و برای نوشتن از تو قلم ها می شکند.
کسی تو را فقیه زبر دستی می خواند و از درایت بالای استدلالی ات، سخن می گوید. دیگری از فلسفه ی تو می گوید و ملاصدرای معاصر، می خواندت. بعضی دگر مرد سیاست می خوانندت و بصیرت سیاسی-اجتماعی تو را می ستایند. آن دیگری از عرفان تو می سراید و در قافیه ی کلماتش به جای "خمینی"، "عارف واصل" می گذارد. بچه ها چهره ای از تو را می شناسند که یک لبخندش، تمام دنیا و مافیهایش را به بازی می گرفت. دشمنان انگشت به دهانِ هیبت و اقتدار تواَند...
اما تو هیچ یک از اینها به تنهایی نیستی. همه ی اینها هم نمایانگر وسعت روح خدایی تو نیست. تو را نه فقیه می نامم و نه عارف و نه مرد سیاست و نه حتی "خمینی".بلکهتو، تنها، "فرزند خَلَففاطمهای".
الگوی حسین علیه السلام در کربلای عراق، فاطمه بود و الگوی تو هم در کربلای ایران، فاطمه. راستی الگوی مهدی علیه السلام در نبرد نهایی نیز مادر پهلو شکسته است...
مطمئنم اگر در کربلا بودی، مثل علی اکبر و قاسم علیهما السلام نشان می دادی که "فرزند فاطمه" ای. اما گویا تو ذخیره ای بودی که باید قرن ها بعد بیاید و فریاد بزند که: الگوی مستضعفین عالم بین قیام حسین علیه السلام و قیام نهایی مهدی علیه السلام هم، "فاطمه" است.
والعاقبه للمتقین
- ۹۰/۰۳/۱۴