واقعا چه باید کرد؟
شاید پیشینه تاریخی این سوال همزمان با ورود انسان به این جهان باشد. با مطالعه سرنوشت پیشینیان در می یابیم که افراد مختلف به این سوال جواب های مختلف وبه تبع آن عملکرد های متفاوتی داشته اند.
- آنجا که قابیل این سوال را از خود پرسید و در جواب، هابیل را کشت.
- آنجا که پسر نوح علیه السلام این سوال را از خود پرسید و بر کشتی نجات سوار نشد.
- آنجا که ابراهیم علیه السلام وضیت اسفبار جامعه را دید و تصمیم به شکستن بت ها گرفت.
- آنجا که موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام ...
- آنجا که محمد صلی الله علیه و آله وسلم در میان جامعه جاهلی شعار لا اله الا الله را فریاد زد و بت های پنهان و آشکاری که مانند زنجیرهایی بر ذهن مردم جاهل پیچیده شده بود را در هم کوبید و نابود کرد.
- آنجا که بعد از پیامبر مردم این سوال را از خود پرسیدند و ولی خدا و وصی رسول خدا، تنها ماند.
- آنجا که شمر این سوال را از خود پرسید و سالار شهیدان در مقتل شهید شد.
- و بالاخره آنجا که بعد از 1400 سال خفتگی بشر، سیدی عارف و مبارزه جو این سوال را از خود پرسید و دست به انقلاب عظیمی در دلهای تمام مستضعفان و پابرهنگان همیشه تاریخ زد.
در احوالات حضرت امام روح الله آمده است که ایشان در دوران جوانی ساعتها در تنهایی قدم می زدند و با خود بارها این سوال تاریخی را تکرار می کردند که "اکنون چه باید کرد."
کم و بیش همه افراد در طول زندگی اشان به این سوال بر می خورند. اما با توجه به آرمان ها و اهدافی که برای خود در نظر گرفته اند، در پاسخ به آن بعضا مسائل ساده و پیش پا افتاده ای مطرح می کنند؛ قبول شدن در فلان دانشگاه، داشتن فلان شغل و ازدواج با فلان شخص و...
اما افرادی هم هستند که اهداف و آرمان هایشان حتی از دوره زمانی که در آن زندگی می کنند نیز فراتر می رود و تاریخ را در می نوردد.ولی حلقه کوچکی از افراد نوع اخیر در طول تاریخ توانستند آرمان هایشان را محقق کنند. در این نوشته قصد ندارم در مورد چگونگی تحقق این حرکت ها بحث کنم؛ بلکه می خواهم برای بعضی از افراد جامعه که متاسفانه زمان زیادی از زندگی اشان را در بی هدفی و سردرگمی می گزرانند و دم بزنگاههای اجتماعی نمی دانند چه کنند، نکاتی را متذکر شوم.
برای ادامه مطلب توضیح ذیل را ضروری میبینم:
انسان با توجه به فطرت کمال طلبش و با توجه به اینکه کمال انسان در رسیدن به خداست ،این سوال را از خود می پرسد که برای رسیدن به او"چه باید کرد؟". در اینجا خدا انسان را بی جواب نگذاشته است" اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم". کسی به خدا نمی رسد مگر از طریق ولایت خدا و کسانی که خود خدا دستور اطاعت از آنها را داده است. سوالی که در اینجا پیش می آید این است که ولایت پذیری یعنی چه؟ در یک جمله ولایت پذیری یعنی مثل ولی شدن در اعتقاد و در عمل( البته با در نظر گرفتن ظرفیت افراد مختلف). به قول عارف بزرگ حضرت آیت الله بهجت "هر کس شبیه تر است به انبیاء و اولیاء و ولی عصر(عج)، به هدف خلقت نزدیکتر است".
شاید برای نسل بعد از انقلاب، پیدا کردن پاسخ سوال "چه باید کرد" خیلی سخت نباشد. زیرا برای ما این مساله حل شده است که گوش دادن و عمل به سخنان ولی فقیه عین پیروی از امام عصر(عج) می باشد و ولی فقیه بالواقع در حکم نایب عام امام زمان (عج) است.
پس امت حزب الله برای حرکت الهی خودش مانیفست دارد و از این مهمتر، این مانیفست، حکم شرعی است و انجام حکم شرعی نیز واجب الهی.
خوشبختانه رهبر فرزانه انقلاب، امام خامنه ای، در مورد وظایف اقشار مختلف مردم(مسئولان، دانشجویان، طلاب، معلمین، کارگرها،...) سخنان زیادی را ایراد فرموده اند و وظایف روشنی را از آنها مطالبه دارند. با توجه به این موارد امت اسلامی دو وظیفه دارد:
1- هر قشری وظیفه اش را با توجه به مانیفست یاد شده بشناسد.
2- در حد توان به وظیفه اش عمل کند و آرمان هایش را فراموش نکند.
روی لباس بعضی از بچه های جبهه و جنگ چه زیبا نوشته شده بود که:
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم******گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود******ما پشت به سالار شهیدان نکنیم
یا حق - حزب الله