حزب الله

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

حزب الله

آری اگر میخواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین علیه السلام است و از مرگ نمی هراسد...حزب الله مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی لرزاند، از جنگ خسته نمی شوند، ترس به دل راه نمی دهند، بر خدا توکل می کنند و عاقبت نیز از آن متقین است...

۲۳ مطلب در مهر ۱۳۸۸ ثبت شده است

طرح شکست خورده نفوذ

دستورالعمل احزاب حامی موسوی برای نفوذ در بسیج

سران احزاب حامی میرحسین موسوی خواستار نفوذ اعضاء خود در بدنه بسیج شده اند.

به گزارش جوان آنلاین،پس از تلاش ناکام کمیته ایثارگران ستاد میرحسین موسوی برای سوء استفاده از ارگان بسیج و پیشنهادمالی برای جذب هر بسیجی در ستاد اصلاح طلبان،حامیان موسوی باردیگر برنفوذ اعضاء خود دربدنه بسیج تاکید کرده اند.

گفته می شود در همین راستا یکی از احزاب دوم خردادی ضمن صدور اطلاعیه ای به اعضای خود اعلام کرده است تا به منظور اطلاع از استراتژی بسیج و نیروهای حزب اللهی به عضویت پایگاه های بسیج درآمده و رهبران حزب را از تصمیمات و تدابیر مسئولین بسیج در حوره های مختلف مطلع نمایند.

گفتنی است این اقدام حزبی در حالی صورت می پذیرد که جریان دوم خرداد بارها خود نسبت به امکان سوء استفاده احزاب از بسیج هشدار داده بود.

سخنرانی حاج سعید در دانشگاه امام صادق علیه السلام

اعوذبالله من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد للَّه الذی یؤمن الخائفین و ینجی الصادقین و یرفَع المستَضعفین و یضع المتَکَبِرین و یهلک مُلوکا و یستَخلف آخرین و الحمدللَّه قاصم الجبارین، مبیر الظالمین، مُدرک الهاربین، صریخ المستَصرخین

باز هم شکر و سپاس خداوند متعال که ما را در این طریق هدایت کرد و اگر نبود عنایت و توفیق الهی، بسا در این طریق، در این لباس سربازی و در این اماکن مقدس نبودیم. باز هم شادی روح امام عزیزمان شادی روح همه شهدای انقلاب و همه شهدای 10 سال دفاع مقدس همه شهدای استشهادی از حسین فهمیده عباس دوران این مرز و بوم گرفته تا شهدای استشهادی لبنانی و فلسطینی که این روزها با اشتیاق پنجه در پنجه می جنگند. شادی روح همه شهدای این دانشگاه که منتسب به آقا جعفربن محمد الصادق و همه شهدای مظلوم و عزیز فتنه اخیر صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

فیلم آ‍ژانس شیشه ای گفت می‌دانی یک لشکر برود خط، یک گردان برگردد، یعنی چه؟ یک گردان به خط برود، دسته برگردد یعنی چه؟ الآن این را می خواهم بگویم که می‌دانید یک نفر 3 ساعت در دانشگاه سرپا باشد، یعنی چه؟ ان شاءالله همیشه لبتان خندان باشد و سینه‌اتان مفتوح و مالامال از عشق ولایت. صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

پیشاپیش خودم هم تشکر می کنم از همه دوستانی که این محفل را برقرار کردند. قاعده اش این است که در هفته دفاع مقدس همه به همدیگر پیامک می فرستند و تبریک می گویند. سالروز تجاوز آشکاری را در چنین روزی می گویند تبریک عرض می کنیم! در چنین روزی تجاوز بزرگی به عرض و ناموس ما آغاز شد اما می‌گویند تبریک عرض می کنیم! این یک مقداری ساختارشکنی شد در اول سخن. علی الاظاهر نباید بدین گونه باشد اما می خواهیم نوار همیشگی را که برای جنگ می گذارند، این‌بار نگذاریم و با یک مدل دیگری به قصه نگاه کنیم.

جنگ تحمیلی که شما 8 ساله می دانید و ما 10 ساله، از این روز و از این هفته آغاز نشد. همه می گویند کتابها نوشتند اما اشتباه می گویند. دخترم، پسرم! جنگ در چنین روزی که شما به عنوان 31 شهریور ماه 59 می دانید، آغاز نشد. این، یک دروغ بزرگ است، یک اشتباه تاریخی است.

این سرفه هایی که می شنوید، مال کسی است که آوردم اینجا تا شما با این چهره آشنا شوید. خدا انشاءالله به حق امام زمان سایه اش را از سرخانواده اش و رزمنده ها و شما کم نکند. این سرفه های خشک مال کسی است که به گواه او را به 2 دلیل اینجا آوردم. اول اینکه همه می خواهند آن‌هایی که جانبازند و اسمشان شیمیایی است، در بیمارستان ساسان و یا در خانه‌هایشان این درد را تحمل کنند. در صورتی که اگر نظام توجیه باشد، من همه اینها را از بیمارستان به دانشگاه ها و کف جامعه می کشانم. هر یک تخت اینها را با امکاناتش در دانشگاه می کشانم، یک اتاق می گذارم که اگر قرار باشد جان بدهند، کف اینجا جان بدهند. مادام که تو این را نمی بینی و این جدا جان می دهد و بعد او را می اندازند کف یک وانت از بیمارستان ساسان می برند و اطلاعیه او را می زنند در روزنامه ها و رادیو و تلویزیون تو هم مشغولی و مسئولین ما گرفتارتر از این حرف‌ها که فاتحه ای برای او بخوانند. اما امروز ناصر افشاری عزیز را به دو دلیل آوردم، یکی اینکه او را بشناسید. برای من نوشتید که صحبت کنم، من هم مطالب را آماده کردم ولی ناصر یک دنیا حرف دارد. قبل از اینکه خدای نکرده یک اتفاقی برایش بیافتد، شما حداقل او را بشناسید. دوم اینکه ناصر یک نیروی استشهادی است که آخرین بار که با شما در جلسه غزه جلوی فرودگاه جمع شدیم، یادتان هست، آنجا برای شما صحبت کرد و قبلش هم رفت پیش آقا، آقا گفت: آقا ناصر چیزی نمی خواهی؟ یک شیمیایی از خدا باید چه بخواهد؟ آقا ناصر ببخشید، حرف شما به رهبر را شاید راضی نباشید ولی من اینجا دوست دارم که بزنم. این حرف‌ها نباید مخفی بماند. گفت که آقا جان من دوست ندارم در رختخواب جان بدهم، می شود یک اذنی بدهی و ما را برای یک عملیات استشهادی خرج کنی، اذن دست شماست. عملیات در این قد و قواره اذن شما را می خواهد، آقا جان نگذار در رختخواب بمیرم.

اما به یک خاطر دیگر هم او را آوردم. آقا ناصر ببخشید. برای اینکه ثابت بکنم برادر! دفاع مقدس، 8 سال نبود. هنوز نه محاسن من درآمده بود، محاسن آقا ناصر هم فکر نمی کنم در آمده بود. فتنه ای که کلیدش را در کنفرانس طائف در عربستان سعودی خائن زده بودند، برانگیختن قومیت ها و غائله جنگ نرم یک اتفاقی نیست که الآن اصطلاحش را می شنوید، این کلیدش همان چند ماه بعد از انقلاب خورد. گنبد جواب نداد، خلق شمال جواب نداد، خلق آذربایجان و خلق مسلمان که پشتوانه های آیت اللهی هم داشتند و پولش از بیرون می آمد، جواب نداد، خلق خوزستان و خلق عرب باز نگرفت تا خلق کرد که گرفت، بنا به دلایلی که جای آن اینجا نیست و داستان خاص خودش را دارد که باشد در یک جلسه دیگر. تا همین امروز هم درگیر این مسئله هستیم. یعنی حداقل در 2 هفته گذشته، 3 شهید دیگر در کردستان از دست دادیم.

پس جنگ در چنین روزی که شما آن را روز شروع جنگ می‌دانید، شروع نشد، ما بچه رزمنده‌ها چنین روزی را روز شروع جنگ نمی دانیم. جنگ قبلاً شروع شده بود. مقطع 22 بهمن 57 تا 31 شهریور 59 حدود 20 ماه است که ما نمی دانیم این 20 ماه در تاریخ ما چرا محو شده است. هر چه می گوییم، ما در این مقطع بودیم و جنگیدیم، توجه نمی‌کنند. اتفاقاً بخشی از جنگ نرم در اینجا اتفاق افتاد. پیچیده ترین مدل جنگ در دنیا، جنگ چریک ضد چریک است. ما هنوز اسلحه دست گرفتن هم بلد نبودیم، تاره ریخته بودیم پادگان‌ها را گرفته بودیم و یک مقدار بشین پاشو بلد بودیم، یک دفعه دیدیم در وسط معرکه جنگ بزرگی قرار گرفتیم. کمین ضد کمین جنگی که مردم هم هستند. ضد انقلاب هم لباس مردمی پوشیده، تو هم شدی یک نیروی با پشتوانه حکومت مرکزی، وارد یک چنین صحنه ای شده ای. حالا می خواهی بجنگی، باید شلیک کنی. اینجا اما یک فرمانده داری مثل محمد بروجردی، مثل ناصر کاظمی، می گوید پسرم شلیک نکن. رزمنده می‌گفت به ما از طرف روستا شلیک شد، ما باید پاسخ بدهیم، خمپاره را بگذاریم، روستا را شخم بزند. فرمانده می‌گفت نه! حق نداری تو اینجا شلیک کنی. اولین خون به ناحق که اینجا بریزد، دیگر نمی شود جمعش کرد.

خدایا در کردستان اینها چگونه جنگدیدند که توانستند این صحنه را خالی کنند و تحویل خود مردم دهند؟ مدل جنگیدن این برو بچه ها چطور بود؟ چه طور مظلومانه خونشان ریخته شد ولی کشت‌وکشتار از مردم نکردند. جنگی به مراتب بسیار سخت و پیچیده که هیچ از آن نمی دانی. بنا نیست اصلاً مستند باشد. بنا نیست برای تو گفته شود. پسرم، دخترم! جنگ در چنین روزی آغاز نشد. در این مقطعی که گفتم الی ماشاءالله بحران داریم. نیروهای مسعود و مریم به خودشان بمب می بندند و حداقل 4 امام جمعه را به شهادت رساندند. رئیس جمهور و نخست وزیر را زدند، بهشتی و مجلس را با 72 تن زدند. هر جای دنیا این اتفاق می افتاد، عمود خیمه را که می زدند، کل خیمه می خوابید. درگیری در خیابان‌ها الی ماشاءالله ادامه دارد، جرأت نمی کنی یک ته ریش داشته باشی و یا یک عکس حضرت روح الله را در مغازه بزنی وگرنه به عنوان بچه حزب اللهی 32 فشنگ یوزی را به طرفت خالی می کنند، آبکش می شوی.

اینکه چرا تو اینها را نمی دانی، چون بنا نیست که اصلاً بدانی! بنا نیست که این تاریخ با شکوه را برای تو بازگو کنن،د برای اینکه به تعبیر مولا امیرالمؤمنین بتوانند از همین سوراخ، بارها و بارها تورا بگزند. بنا نیست این واقعه تاریخی را به عنوان تجربیات مثبت و حتی اگر منفی است، تو داشته باشی. یک بار دیگر از اینجا به بعد اینگونه باید بگویی که حمله عراق به ایران به عنوان تیر خلاص بعد از این اتفاقاتی که افتاد و نگرفت، کودتای نوژه و درگیری‌های چپ و راست و توده ای ها و فرقان و زدن رئیس جمهور، باهنر تمام این اتفاقات که هرکدام آن یک داستان است نشد و نگرفت، از اینجا به بعد ورود یک سری نیروی جدید به جبهه است، نه شروع یک اتفاق که از امروز شما آن را حساب می‌کنی. در 31 شهریور 59 هجمه به این شکل اتفاق افتاد و الا 16 شهریور است که به جبهه قصر شیرین تهاجم شروع می شود، از پاسگاه خان لیلی بالای نفت شهر تا زیر آبداغ قریب 250 کیلومتر مربع توسط عراقی‌ها اشغال می شود. آتش پیوسته روی سر قصر شیرین هست. قریب 15 الی 20 روز مقاومت مردمی قصر شیرین را داریم، عین این چیزی که در خرمشهر 31 روزه می‌گویی اما الآن محو است که این مردم زیر آتش مقاومت کردند ولی صدایشان جایی نرسید. اگرچه به فرماندهی کل قوا بنی‌صدر هم مسئله را گفتند و او را در این جبهه بردند. قبل از آن، به او گفته بودند که این تحرکات و مانورهای اینها یک فرایند عملیات است. بوی عملیات دارد، می آید. مسخره می کرد می گفت شما پاسدارها همه چیز را از لوله تفنگ می بینید. آنها غلط می کنند به ما هجمه کنند.

پسرم دخترم! جنگی در آن مقطع اتفاق افتاد که فرماندهی کل من یک عنصر خائن و جاسوس و هماهنگ با جبهه دشمن بود. مگر می شود؟ بله! ‌شده است. او در آن واحد، 3 مسئولیت دارد هم رئیس جمهور محبوب با 11 میلیون رأی قانونی که ما به وی دادیم. رئیس شورای عالی انقلاب و فرماندهی کل قوا. در چنین شرایطی که او منظور آقای سپهسالار! بنی‌صدر می باشد دستور داده که کسی حق ندارد یک فشنگ و مهمات به نیروهای مردمی کمک کند.همین قدر هم که کار انجام شد، توسط عناصر مؤمن و انقلابی مثل سرگرد صیاد شیرازی‌ها بود که در پادگان‌ها را باز کردند و مهمات را منتقل کردند. این اتفاق برای ماه های اول جنگ است. تا کی؟ خیلی اتفاق عجیبی است، جنگی شروع شده است که هیچ جای دنیا نداریم، فرماندهی کل قوای یک جبهه با جبهه مقابل کاملاً هماهنگ است. درباره بنی‌صدر صحبت می کنیم. اتفاقاتی افتاد که بسیار به حوادث الآن ربط دارد. البته از این بابت بسیار متأسفم، جلوی آقا هم عرض کردم وقتی بچه من وارد دانشگاه می شود این عکس را که به او نشان می دهم می گویم این کیست که کنار چمران در این جیپ نشسته است، می گوید نمی شناسم. می گویم تو که الآن داری از دانشگاه فارغ التحصیل می شوی، چطور این بنی‌صدر را نمی شناسی؟ تاریخ محمدعلی میرزا نیست، مال همین دو دهه گذشته مااست. پسرم! دخترم! الان در جریان این بحران‌ها مجبور شدند این تصویر را نشان دهند. به نظر شما چرا؟ به نظر شما چرا نباید یک چنین مطلب مهمی را بازگو کرد؟ نوار جنگ را دائماً تکراری می گذارند.

12 لشکر در چنین روزی در 3 جبهه شمالی، میانی و جنوبی با تیپ‌های زرهی هجمه کردند. قصد فتح 3 روزه تا یک هفته ای تهران را داشتند. همیشه این نوار را گذاشتند. چرا از این‌طرف نمی گذاریم. پارسال متأسفانه این بحث‌هایی که پیش آمد اصلاً برخی از عزیزان ما و فرماندهان ما گویا آلزایمر گرفته‌اند. فرماندهی وقت کل قوا بنی‌صدر را نوعی تبرئه کردند، گفتند ما فکر نمی کنیم خیانتی چیزی از جانب او در کار بوده است. قاطی کردی آقا؟!

من در این جریان‌های اخیر متوجه شدم که چرا اسناد و مدارک و کتاب‌ها و رادیو و تلویزیون ما سعی دارد یک چنین استحماری را عمداً‌ انجام دهند. باز دو مرتبه می گویند که جنگ ایران و عراق. این یک ‌دروغ بزرگ است که شما 8 سال با عراقی‌ها جنگیدید و بعضی جاها هم حالا دنیای غرب و شرق یک کمک‌هایی به عراق کردند. نه! فقط و فقط برای خار کردن تو و نسل و آبا و اجداد تو با آن مدل جنگیدن که در طول تاریخ دنیا سابقه ندارد، این دروغ بزرگ گفته می‌شود. در این نبرد از شرقی‌ترین ینگه دنیا تا غربی‌ترین آن، با همدیگر متحدالشکل برای محروم کردن یک جریان آزادی خواه صف در صف ایستادند که سابقه نداشت. یعنی از بنگلادش تولید کننده گونی ما را تحریم می کند تا روسیه همسایه شمالی با موشک‌های اسکات تا فرانسه با موشک‌ها و هواپیماهای میرا‍ژ و رادار انگلیسی و برزیلی و قس علی هذا. چطور جبهه ای است که می‌گویند عراق در این جبهه با ما جنگید اما رسماً بیش از سی و چند کشور سینه به سینه ما حضور داشتند؟ اگر جنگ فقط با عراق بود که باید در طول این 8 سال فقط باید از یک ملیت اسیر داشته باشید؟ می‌پرسید مگر از ملیت های مختلف اسیر گرفتید؟ بله! چرا بر آن تأکید نمی کنند؟ اگر بگویم از 5 ملیت اسیر گرفتیم، باور می‌کنی؟ اگر بیشتر باشد قبول می کنی پسرم؟ یعنی چند تا پدر؟ مثلاً 8 تا 10 تا؟ مگر می‌شود؟ پسرم اگر بگویم از 15 ملیت اسیر گرفتیم قبول می کنید؟ نه بابا اینها را می گویید که خودتان را بزرگ نشان دهید. دخترم از 18 ملیت سند دارم ثبت شده است که اسیر در خط گرفتیم. پاکستانی در خط چه‌کار می کند؟ افغانی چه کار می کند؟ عمانی؟ اماراتی؟ کویتی؟‌ قطری؟ بحرینی؟ سودانی؟ سومالیایی؟ یمنی؟ قوات یرموک؟ یوگسلاو چه کار می‌کند؟ صرب چه کار می کند در این خط؟ بوسنیایی چه می کند؟ اینها را برای تو گفتند؟ نه! بنا نیست بگویند. اصلاً ‌بنا نیست با این حرارت بگویند برای اینکه در این باور بیفتی که 8 سال با این عراقی‌هایی که نمی توانند خودشان را جمع و جور کنند، هر روز 500 تا 500 تا بمب می گذارند زیر آنها مثل گوسفند قربانی می شوند، تو با داشتن یل‌هایی مثل چمران، بروجردی،‌ همت، باکری، خرازی نتوانستید جمعشان کنید، 8 سال طولش دادی آخرش هم که قطعنامه امضا کردی اما دیدی آمریکایی‌ها آمدند 25 روزه جمع کردند. پس چه کری می خوانی برای آمریکایی‌ها؟ این استتناج سئوالی است که از منِ استاد در دانشگاه پرسیده می شود. چرا؟ برای اینکه بازخوانی این جنگ به دروغ و به اشتباه افتاده است؟ خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج. حق دارد بچه امروزه از تو سئوال کند استاد شما با داشتن آن یل‌ها، مگر حسن باقری طراح عملیات‌تان نبود، مگر صیاد شیرازی نداشتید، مگر امام نداشتید، نتوانستید الآن می توانید؟ حق دارد بچه قاطی کند. برای اینکه خیانت شده است، آن بخشی را که باید در آن می بودید، مستند می کردید، فیلم می گرفتید از لحظه های شکستن خط، نه از پاتک ها یک تکه فیلم بیاورید که عملیات شب و خط شکستن را نشان بدهد. 27 کیلومتر بچه‌ها در ماسه و رمل با بار و بندیل روی دوش دارند حرکت می کنند، فیلم این کجاست؟ بهانه می‌آورند امکاناتش نبوده، در خط شکنی که فیلم نمی شود گرفت. فیلم‌های خمپاره هایی که روی سر بچه ها فرود می آید، کجاست؟ نهایتاً جواب پاتک‌ها را می بینی، خط شکنی که نمی بینی. آن موقع که نبود، الآن هم بخواهی بازگو کنی، چه بشود که یک هفته دفاع مقدس شود و این‌قدر "ممد نبوی..." می گذارد که خسته کند. 7 تا کانال تلویزیون ممد نبودی می زند و آهنگران ای لشکر صاحب زمان آهسته ران آهسته ران! پشت بند آن کرکره پایین تا دوم فروردین که همه حال و هواها گوگوری مگوری بله یک مضرابی زده می شود که در چنین روزی فتح المبین شد. برادر! فتح الفتوحی که امام گفت دست و بازوی شما را می بوسم همان عملیاتی را که احمد متوسلیان شما و فرمانده های شیری در قد وقواره های کاظمی و باکری و 11 هزار اسیر گرفتند، نباید این‌جوری برایت بگویند. 11هزار اسیر، اصلاً نه در مستندات ما نه در کتاب ها و دانشگاه‌ها و مدارس ما.

خدمت "آقا" هم عرض کردم که هر سال در برابر این موج از بچه ها می‌خواهیم که با این آموخته ها پدافند کنند. بقیه را می خواهد از صدا و سیما بگیرد؟ وقتی می برند در صدا و سیما و می خواهد حرف بزند می گویند 2 دقیقه وقت داری زودتر بگو؟ 2 دقیقه ای که دارند به تو سوبسید می دهند! می‌دانی 2 دقیقه تبلیغ آدامس و پفک چقدر با ارزش است؟! ضمن اینکه دیگر مردم از دست تو و امثال تو خسته شدند که سرفه های تو را می خواهند پخش کنند تو را بگذارند اضافه صحبت کنی؟ روی ویلچر آوردند گفتند زودتر یک خاطره شیرین تعریف کن، وقت تمام است.

راست هم می گویند، چون ما مال یک جریان و یک نسلی بودیم. الآن ما باید برای همه کار کنیم، یک کانال برنامه‌اش باید جوادی آملی باشد و موسیقی در آن حرام است، و یک کانال دیگر وقتی که لحن این زن گوینده را گوش می‌دهی، خاصه در رادیو جوان، اگر اذیت نشوی، تو مریض هستی! خانمت کنارت نشسته می گوید خاموش کن. می گویی جمهوری اسلامی است، حلال و شرعی است.

با چنین آموزه هایی معلوم است که ذائقه های مختلف باید درست بکنند. اما خوب از اینجا به بعد اتفاقات پشت سر اتفاقات می افتد. یک مقطع دیگر از جنگ فتح آبادان و عملیات ثامن الائمه است. با فرار سپهسالار! سپهسالار کجا بود؟ 11 میلیون رأی قانونی که ما به وی داده بودیم، چرا به او رأی داده بودیم؟ چرا همچنین خطای بزرگی را انجام داده بودیم؟ کار خودمان بود. چرا؟ چند دلیل داشتیم؟ 1- سید بود 2- بچه آیت الله بود. 3- دکترای اقتصاد نوین داشت. روزی که برای مصاحبه به تلویزیون آمده بود، توده ای ها و چپی ها را له می کرد. قدرت کاریزمای مناظره ای داشت و از آن طرف هم روحانیت معزز پشت سرش بود و لذا صد در صد. از بیش از 12 میلیون رأی قانونی، 11 میلیون رأی آورد. فرماندهی کل قوا را هم داشت. بعدش چه شد؟ اینها را برای ما نگفتند. درگیری و مناقشه است. نه اینکه فقط امروز در کف دانشگاه و در خانه ات، این اتفاق افتاده باشد، سابقه داریم. ما به عنوان سپاه 2 مجموعه شدیم. بنی‌صدریون و بهشتیون. بنی‌صدری‌ها عکس بهشتی را پاره می کنند و آن طرف برعکس. چه کسانی؟ روح‌اللهی‌ها. هر دو گروه هم به حسب آموزه های روح الله که وجود دارد و حی و حاضر است و صحبت می کند، اعتقاد دارند حضرت آقا این کلیدواژه هایی که می‌اندازد، مال اینهاست و آن‌ها می گویند مال اینهاست. پیچش مو را چه کسانی تشخیص می‌دهند؟ امثال احمد متوسلیان‌ها که در مریوان است. وقتی که بنی‌صدر به عنوان فرمانده کل قوا ‌می خواهد به مریوان بیاید، پیش قراول می فرستند. احمد به پیشقراول می گوید که به او بگو، فرمانده کل قوا، رئیس جمهور، هلی کوپتر تو بالای سر مریوان پیدا شود، اولین کسی که با تیربار می زندت، من هستم. ما که دور و بر احمد بودیم، گفتیم احمد چه می‌گوید؟ مگر می شود؟ رئیس جمهور و فرمانده کل قواست. بر ما ولایت دارد. اما احمد گفت نه بچه ها، او عدالت ندارد، پس بر ما ولایت ندارد! ما باز تشخیص نمی دهیم، تا کی؟ تا موقعی که دانشجویان پیرو خط امام، مثل محسن وزوایی بخشی از خاک آمریکا را گرفتند و 444 روز در مشتشان نگه داشتند. آن شیرمردها وقتی تکه کاغذها را به همدیگر چسباندند، این سند از لانه جاسوسی در آمد که این آقا با کد S.B.lor.1 زمانی که دانشجو بوده است، با ماهی اینقدر دلار به عضویت نیروهای جاسوسی دشمن درآمده است. فوراً این را خدمت امام(ره)رساندند. امام چه کار کرد؟ آیا سریع گفت امشب به رادیو و تلویزیون بدهید اعلام کند؟ باید این‌کار را می کرد؟ عراق راهش را گرفته دارد می آید، عملیات و خونریزی است، مسببش هم همین است، این هم سندش. ولی امام نامه را گذاشت و فرمود باشد تا وقتش برسد. بارک الله به امام. باید همه از امام آموزش سیاسی ببینند که در چنین روزهای فتنه ای سره را از ناسره تشخیص دهند.

گذشت و گذشت یک هفته، دو هفته بین دانشجوهای پیرو خط امام اتفاقاتی افتاد که آقا چرا اعلام نمی کند؟ از این سند بالاتر چه می‌خواهد؟ امام چرا چنین خیانت و جنایتی را اعلام نمی کند؟ باز تحلیل‌ها در خودی‌ها شروع شد. نکند امام کهولت پیدا کرده است. نکند دور و بری‌های امام رینگ بسته حلقه اطلاع رسانی شدند. حزب الله دارد اذیت می‌شود، دچار انشقاق می شود. از این واقعه دارد چند ماه می گذرد و همه دارند اذیت می‌شوند اما میوه باید برسد. طوری شد که آن اتفاقات و درگیری کف خیابان‌ها، آخر قصه اینطور شد که مسعود و سپهسالار با همدیگر لباس زنانه و ماتیک به لب زده، با دامن فرار می کنند. تا همین الآن که سپهسالار نطق فرمودند حمایت از جبهه موسوم به سبز و اینها هنوز عنایاتشان برسر نیروهای مقاوم! این جبهه مستدام است! فردای آن روز آمدیم بیرون و مرگ بر فلان و درود بر فلان سردادیم اما شب بخیر! فایده ندارد خواص! شما باید زودتر این اتفاق را می فهمیدید. امروز مرگ بر فلان دیگر فایده ای ندارد. اگرچه باز هم خون رسوا کرد وگرنه اگر قرار بود این اتفاق کش پیدا کند، خدا می داند چه اتفاقی می خواست بیافتد. خدا می داند چه قدر بیشتر خون ریخته می شد.

پس تا اینجا وارث یک چنین اتفاقاتی هستیم. از این به بعد، یک سری باید حواسشان باشد. مادرم و پدرم رأی دادی به بنی‌صدر اشکال ندارد، خدا اگر فردا ازتو نمی‌پرسد چرا رأی دادی به این آدم جاسوس و خائن و ملعون، همین که رأی دادی مأجور هستی، برای اینکه همه شواهد و قرائن حاکی از این بود که او یک آدم مؤمن است اما از این به بعد اگر بخواهی پافشاری کنی روی رأیی که دادی، درست نیست.

یک مقدار جلوتر برویم و برگردیم و یک تلنگری بزنیم. نیروهای مسعود نیروهایی نیستند که همه آنها تخم حرام باشند، ولدالزنا باشند، نه خیلی از آنها را می شناسم، رفیق‌های من بودند، بچه محل و بچه مسجدی بودند، در دانشگاه با هم بزرگ شدیم. اما یک‌دفعه وقتی می‌گفتنی حسین جان این حرفها چیست تو می زنی عزیزم؟ می‌گفت نه ما باید برای مبارزه با امپریالیسم متحد شویم و نمی شود با نیروهای مرتجع همدم شد... این حرف‌های گنده را برای این بچه‌ها زدند و بعد با یک عنوان رئیس جنبش جوانان فلان منطقه، مسئول پخش روزنامه چهارراه سلسبیل، مسئول فلان... اغفال می‌کردند، مسئولیت می‌دادند و بچه هم فکر می کرد خبری است. تا اینکه داستان کردستان پیش آمد و بعد این جماعت آنجا رفتند و زندگی و خط تشکیل دادند و بعد هم راهی عراق و چکمه لیسی صدام شدند تا امروز که در خدمت شما هستیم دنبال جلسه با نتانیاهو و باراک و عبدالله اردنی ننه انگلیسی هستند که یا اینجا بروند و یا آنجا. کار به کجا می رسد؟ انحراف یک‌دفعه چنین زاوایه ای نمی گیرد، اول فاصله کم است، بچه مسلمان است، همسایه ات است. عناد می کند و روی تفکرات باطلش لجاجت می کند. ناراحتی امروز برای پسر شهید و یا همسر شهیدی که در جبهه مخالف تو قرار گرفته چیز جدیدی نیست، از چه ناراحتی؟ این، یک جریان تاریخی است. اگرچه از این بابت که امروز در روزنامه اعتماد پسر عزیزم، پسر دلبندم حاج همت این مطالب را نوشت و یا از قولش نوشتند و آن حرف‌ها زده شد باید بروم چندین شب خون گریه کنم. به هرحال یک بخشی از آن را هم من مقصرم که بچه رفیقم را رها کردم اما چه‌کار می توانستم بکنم؟ وقتی که در دانشگاه به بچه مطالب نادرست یاد می‌دهند، تا کجا دنبال او باشم؟ ندیدی دیشب آن 3 تفنگدار را در تلویزیون آوردند، صحبت می کردند. می دانید که چه کسانی بودند؟ وقتی نشانشان می داد گفت ما باور نمی کنیم آقای حجاریان و آقای عطریانفر شما به‌عنوان علمداران این جبهه یک دفعه در طول 20 روز برگشتید، چه اتفاقی افتاد؟ راست می گویند آنجا چیزخورتان کردند؟! این چیزهایی که کروبی می گوید؟ این اتفاق‌ها که افتاده؟ براساس این چیزها نظر شما برگشت. گفتند نه، تفکرات وارداتی ما ناشی از ماکس وبر و کوپر و امثالهم بود که خودشان مسموم هستند. با این تفکرات نمی شود یک خم این انقلاب را گرفت و آن را زمین زد. کتب درسی دانشگاه های ما مسموم، اساتیدی که خود ما باشیم مسموم، این کتاب‌ها را به خورد دانشجوان خودمان در طول سال‌ها دادیم، نتیجه آن هم کف خیابان، درگیری است. اگر دولت و نظام این تقصیر و پوزش ما را بپذیرد، می گوییم برای شما که این اتفاق برای چه چیزی افتاد؟

پریروز به جاسبی گفتم این حرف‌هایی که اینها می زنند مشخصاً به جنابعالی و آموزه ها و این کتب درسی مریض و مسموم و اساتید سکولار برمی گردد. اینها بنا داشتند جمهوری اسلامی اسمش جمهوری باشد اما از درون پوچ و بی محتوا باشد. پیش از آنکه برای پسر حاج ابراهیم همت ناراحت باشیم، باید مرکز فساد را که این فساد را پمپا‍ژ می کند، خشکاند. مگر دیوانه ایم برویم کف خیابان و شروع کنم با چوب و چماق دنبال اینها بیفتیم؟ البته وقتی امنیت نظام به مخاطره بیفتد، با کسی شوخی نداریم، جزء آموزه های دینی علی‌ابن‌ابی‌طالب است. آقا اینها که در برابر ما قرار گرفته‌اند، همه پسرخاله و پسرعموی ما هستند، مگر می شود به جنگ اینها رفت؟ بله باید برویم. نبرد اول با ناکثین. یک مأموریت برون مرزی به من بده تا در این نبرد نباشم. این طلحه است، این زبیر است، این ام المؤمنین است، تا دیروز با همدیگر شمشیر می زدید، اینها حافظان قرآنند. همه گیج شدند که کدام درست می گوید؟ فرمود "اعرف الحق، تعرف اهله"، برو حق را بشناس سپس به اهلش ایمان بیاور. اگر هم نتوانستی تشخیص بدهی، برو تا این وضعیت را نبینی. این صحنه مال تو نیست، این صحنه مال اهل بصیرت است. فرمود: "لا یحمل هذا العلم، الا اهل البصر و الصبر"، در زیر بیرق من نمی مانند الا انسان‌های بصیر و صابر.

نبرد دوم اتفاق افتاد، دو مرتبه سینه به سینه همدیگر که داستان را بهتر از من می دانید. فقط یک مرور کوچک؛ دقیقه 90 قرآن‌ها سر نیزه رفت. باز جبهه اسلام گیج شد، فرمود قرآن را با همه قداستی که دارد پاره کنید، قرآنها را بزنید، هیچ ایرادی ندارد، اینها ورق پاره هایی هستند که عن‌قریب در زیر پوتین های شما و سم اسبان شما می روند. قرآن ناطق من امیرالمؤمنین هستم. سپاه اسلام کم آورد و شد آن فتنه ای که نباید می شد.

نبرد سوم، نبرد با مارقین که به مراتب سخت تر، پیچیده تر و بغرنج تر است. نبردی که وقتی امیرالمؤمنین ابن عباس را فرستاد، فرمود برو با اینها صحبت کن، بشارت بده و نصیحت‌شان کن اما حواست باشد با اینها از در قرآن محاجه نکن، فقط راجع به سیره وسنت نبوی با آن‌ها صحبت کن. ابن عباس رفت و برگشت، آقا دید که پای ابن عباس می لرزد. گفت ‌آقا اینها چه کسانی بودند مرا نزدشان برای مذاکره فرستادی؟ یک آیه قرآن می آوردی، ده تا جواب می دادند، از اثرات سجده های طولانی، پیشانی آنها کبره بسته بود. مع الوصف 4هزار نفر از اینها جدا شدند، 4هزار نفر ماندند. زمانی که به مصاف امیرالمؤمنین و سپاه اسلام آمدند می گویند که الیوم یوم دهر الجنه این شمشیرهایشان را قلاب کرده بودند و می گفتند که امروز هر که در برابر علی کشته شود، روز ورود او به بهشت الهی است. در دو، سه ساعت، 4 هزار نفر آن‌ها کشته شدند و فقط 5 نفر فرار کردند. فرمودند یا امیرالمؤمنین تهشان را درآوردی. آقا فرمودند اشتباه می کنید باز هم در رحم مادرانشان و صلب پدرانشان تولید مثل خواهند کرد و این قصه بازهم اتفاق می افتد. شما نمی توانید اینها را تشخیص دهید، خیلی پیچیده هستند. قبل از این نبرد، آقا این را برای این روزها پیش بینی کرده بود.

پس از این فتنه، فتنه ای دیگر به وجود می آید که به مراتب شکننده تر از آن است. در اثر این فتنه، دل‌هایی که محکم و استوار بودند، گرفتار انحراف می شوند و مردانی پس از سلامت ایمان منحرف می گردند. با وجود این فتنه، تمایلات مردم تغییر می کند و اعتقادات با یکدیگر مشتبه می شود و تشخیص صحیح و نادرست دشوار می گردد. هرکه با آن مبارزه کند، او را درهم می شکند و هرکه بخواهد آن را خاموش کند، او را نابود سازد. فتنه گران در میان آن فتنه مثل دسته هایی از گورخران وحشی یکدیگر را گاز می گیرند. در آن زمان رشته دین از هم جدا شده و علایم راه راست پنهان گردیده و چشمه حکمت خشک خواهد شد ولی ستمگران در آن فتنه به سخن می آیند و بیابان نشینان را با زجر ستم بیازارند و با سینه مرکب ستم آنها را خرد کنند. انسان‌های تک‌رو نابود شوند و سواران در جلوگیری از آن هلاک شوند. آری آن فتنه با سرنوشتی تلخ برای مردم وارد می شود و خون‌های تازه ای را می‌طلبد و به دین خدا ضربه وارد می کند و پیمان‌ها و عهدهای استوار یقین را می پوساند.

"آقا" دو ماه و نیم است که در هر سخنرانی بر این فتنه تأکید می‌کنند، معلوم است اتفاق سختی افتاده است. اتفاقی که فقط یک مناظره و یک جنگ تبلیغاتی نبود پریشب برگشت گفت که مطمئن شدیم این یک جریان براندازی نظام بود که از بیرون فتنه کلید خورده بود اما از داخل همراهی می شد. بگذارید این روزها کمی غبار بخوابد. اگر یک مناظره تبلیغاتی برای رسیدن به قدرت بود، با جورج سورس هماهنگی چرا؟ یهودی بی‌شرفی که با جین شارپ تئوریسین انقلاب‌های مخملین در بیرون فعالیت می کنند. اگر که فقط و فقط یک مناظره برای رأی آوردن و ریاست جمهوری بود، پول برای NGOها از جیب این مردم بدبخت و بیچاره چرا؟ پول از دانشگاه آزاد چرا؟ اگر که فقط یک انتخابات بود، پول گرفتن از کشورهای عربی چرا؟ برای حزب باران‌تان و برای این کارها پول های خودتان بود آوردید با آن 400، 500 هزار مانتو فیروزه ای درست کردید ریختید در کف خیابان و این مسخره بازی‌ها؟

حرمتی که آقا فرمودند از نظام شکستند، اینها را ما پیگیری خواهیم کرد، حرمت شکسته شده‌ای که سالیان سال نمی شود، آن را به همین راحتی پاک کرد. چه اتفاقاتی افتاد؟ چه کسانی گیج شدند؟ چه کسانی کم آوردند؟ همان افرادی که تا دیروز میلیاردی به آنها می دادند فیلم چهل سرباز می ساختند و می رفتند پیش "آقا"، مولای ما، مقتدای ما می‌گفتند، با یک سیلی خوردن یک بچه که نمی دانیم آن هم واقعیت دارد یا نه، امروز سمفونی های ای کاش می نویسند. آنهایی که تا دیروز پول و وام کلان و بساط فیلم‌سازی‌اشان به راه بود و فیلم می ساختند و کار هم نداشتند نظام و جبهه و خط دست کیست؟ عزیز من آقای مجید مجیدی قبول که جلوی آقا گریه کردید و گفتید آقا چرا اینگونه شده، آن زمان جبهه و جنگ، پیرزن دو تا تخم مرغش را می داد، آن همه اخلاص کجا رفت؟ حضرت آقا در جا جواب دادند و گفتند آقای فلانی روح لطیفی دارند ولی آقای فلانی این تلخی هایی که شما این‌دفعه دیدید زمان جبهه و جنگ و مقطع ما هم وجود داشت. همان موقعی که در جبهه شیرینی وجود داشت، این پشت هم همین لجن پراکنی ها بود. این روزها هم باید دو تای آنها را با هم ببینی. اما باید به ایشان گفت که آقای مجید مجیدی شبی که تو آن فیلم را درست کردی مقابل احمدی‌نژاد و آن هنرپیشه را که خودت آمدی گفت آقا من قسم می‌خورم نمی دانستم طرف هنرپیشه بوده، کاری ندارم فیلم تو جبهه اسلام را شکست. احساس کردی که ممکن است آن طرف رأی بیاورد و تو آن کار را برای آنها انجام دادی. اهل فن می دانند، وقتی فیلم را دیدند شکست جبهه اسلام بود. خیلی عالی کار کرده بودی. دمت گرم! به خاطر هنرنمایی‌ات. اما گاف دادی، برای یک عمر باید جواب خدا را بدهی. گفت لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالک آنهایی که آمدند در این صحنه و تیر انداختند، آنهایی که رضایت دادند و آنهایی که فقط یک سر تکان دادند. شنیدند حسین بن علی کشته شد آنهایی که یک لبخندی زدند و فحوای دلشان رضایت داد. خدا می داند که آن سی دی 90 سیاسی پاهای کسانی را از رفیقان من لرزاند که روی اسم آوردن آنها را ندارم. در آن شب‌های فتنه که بچه با همه ندانستنی‌هایش که این اشخاص را نمی شناسد، می خواهد تصمیم بگیرد که به چه کسی رأی دهد، چه کسی راست می گوید و چه کسی نه!

ناصر جان روزی که نتایج انتخابات اعلام شد، فردایش یکشنبه، آنها اعلام کردند که به میدان ولیعصر می آیند، حزب‌الله هم اعلام کرد که به میدان ولی عصر می آییم. رفتیم، حزب الله غالب شد، دیدیم آنها دارند صحنه را ترک می کنند اما خوردیم سینه به سینه همدیگر، توی سینه پسرعمویم، هم گردانیم، با جانبازی 80 درصد، یک پا قطع، چشم ندارد، گفت حاج سعید کدام طرفی هستی گفتم با این جماعت. گفت اینها؟! ‌اینها به ضلالتند، بیا با ما. می خواهیم برویم میدان ونک، بعد هم می خواهیم صداوسیما را بگیریم، زدم پشتش گفتم خداحافظت باشد. اما بعد از چند دقیقه پاهای من سست شد. گفتم یا اباالفضل العباس عجب اتفاقی می خواهد بیافتد. من در کل این 10 سال جنگ، نه در کردستانش نه در جنگ عراقش ندیده بودم. آنجا که کردستان بود، یک اتفاقات خاصی می‌افتاد، این طرف هم عراق بود و مشخص بود.

یا امیرالمؤمنین چه بود آن اتفاقاتی که برای شما افتاد. باید به جنگ مقابل پسرعمو، برادر و پسرم بروم. باید بیایی در مقابل صداوسیمایی دفاع کنی که خودت قبلاً قبولش نداری. چون اگر بیاید آنجا و برودند بالا و با همه عناصری که آنجا هستند، میکروفون را بگیرد، یک لحظه بگوید اینجا موج سبز است انقلاب اسلامی و تهران به دست اشغالگران فتح شد و یا برنده می‌دانیم، می فهمی یعنی چه؟ و تو آنجا بایستی، بروی در مقابل اهل قبله بایستی. این آن فتنه آخرالزمانی است که خدا نکند این اتفاق دوباره بیفتد. خیلی سخت است. اثرش همین الآن در خانه هایمان هست. حتی اگر موفق هم نشوند که این داستان را کش بدهند، در دانشگاه باز هم برنده میدان هستند. متأسفانه چرا؟ چون جنگ را به داخل کشیدند. تو دیگر دغدغه لبنان و فلسطین را نداری. کما اینکه 30 سال بود از این حرف‌ها نمی شنیدیم "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" جرأت نمی کردند از این حرف‌ها بزنند. چه کسی حرمت را شکست؟ آنها که بودند، از قبل چیز جدیدی تشکل نشده است. دو میلیون نفرند این همه خانواده ساواکی کجا رفتند، این همه خانواده جوجه های مسعود رجوی کجا رفتند، این همه معارض، اینها یک عِده و عُده‌ای دارند، عزیز من، این که چیز جدیدی نیست. همیشه بودند، هروقت فرصت پیدا کنند، صف آرایی می آیند. اما این را بدان پسرم دخترم، آن مسعود رجوی را من در مرصاد درک کردم و تا آخرش جنگیدیم و قرار نبود آن اتفاق پیش بیاید اما مع الوصف همچنین که دیدند که تو دیگر انگیزه برای استمرار جنگ نداری و آن قطعنامه امضا شد و برای روح الله زهرنامه شد، گازشان را گرفتند و دوباره آمدند. امضا دادی آتش بس دیگر نامردها. امضا دادیم باشد آتش بس می کنیم برای دفاع و حق قانونی مشروعمان نمی جنگیم، سلاح زمین شلیک نمی کنیم تا گروهی از سازمان ملل بیاید متجاوز را اعلام کند و غرامت را به تجاوز شده بپردازد. این کار ها را کردند؟ تاریخ نوشت یکبار دیگر هجمه کردند مثل چنین روزهایی آمدند روی جاده آسفالته اهواز- خرمشهر. فقط مرصاد نبود، آمدند در مهران و پل فلزی کرخه و دهلران و اسلام آباد تا تکه آخر آن قصر شیرین که نیروهای مسعود و مریم دارند داخل می‌شوند. تاریخ نوشت در این مقطع 80 درصد زمین‌هایی که در طول 8 سال دفاع مقدس آزاد کرده بودی، ظرف 5 روز از تو گرفتند، اینها را برایت بازگو کردند یا فقط فتح و پیروزی خرمشهر را سر می‌دهند؟ خدا نکند عقب نشینی ها را ببینی، وقتی همه سلاح ها را می اندازند و می گویند آمدند. ولی امام هم هست، حزب الله هم هست، آقا هم هست. اینها نوشته شده در سر و سینه ما

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چون گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خوره ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم

اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهی بخواهید، اینک گواه

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

شبی که مسعود داشت حمله می کرد، نرفته بود عرق سگی بزند، نرفته بود کارهای خلاف دیگر انجام دهد. بگویم کجا بود؟ حرم ابوالفضل العباس با نیروهایش. الله اکبر از این تاریخ. فیلم آن هست، نیروها را مجهز از سوئد، دانمارک، هلند، شمال، جنوب و غرب در حرم حضرت ابوالفضل العباس جمع کرده. مسعود دارد مقاله های کاریزماتیک خود را آنجا می خواند، سخنرانی می‌کرد. وقتی که بالای سر میرزا کوچک خان جنگلی 200 هزار نفر صحبت می کردند، همه غش می کردند. چیز چیز هم نمی کرد و حرف هم بلد بود. این‌قدر خاطرخواه داشت. ابوالفضل العباس به حق دست‌های بریده ات قسم می خوریم که امروز بسیج شده ایم برای سرنگونی حکومت فلانی و تا بینی دشمنان شما را به خاک نمالیم، چنین می کنیم و فلان نمی کنیم. در جیب نیروهایش وصیت نامه هایشان همان بچه محلی‌های من، این بود که یا امام غریب داریم می آییم و کربلا را آزاد می کنیم. عمری بود داغ دل داشتیم، عن‌قریب کربلا را آزاد می کنیم. یک عمر دعا می کردی یا لیتنی کنا معک ای کاش حاجی با تو بودم، در کنار حاج همت می جنگم. تمام شد دیگر، برو فکری به حال خودت کن. علم امروز دست تو است. قرار است تو باشی جای حسن باقری. آقا باه تو دلبسته که با تو خط تشکیل دهد. کجا هست خط؟ علمدارهای آنها کیانند؟ این جبهه که تشکیل شده است، کجاست؟ آقا فرمود جبهه نرم همانطور که در جبهه سخت مواضع و سنگرهای ما را می زنند، در جبهه نرم اعتقادات ما، ایمان و باورهای ما را بمباران می کنند و کردند و جواب هم گرفتند. این تهران را دیدیم که رأی قاطبه اش پشت سر آقا نبود، شهرستانی ها و پاپتی ها و آنهایی که کمتر مسموم شده بودند، پشت سر آقا ایستادند. اتفاق ناگواری است که افتاده و حضرت آقا هم ناراحت است. اگرچه از این بابت زیاد هم ناراحت نیستیم. ما از آن روزها باید بترسیم که دمپایی پوشها و کفش ملی پوش‌های شوش و شهرری پشت ولایت نباشند. اگر آنها پشت خط را رها کردند، آن روز باید بترسی. وگرنه در نهایت اگر در دانشگاه تهران 4 تا بادکنک سبز هوا کردند، چه می‌شود؟

سعید حجاریان هم می گوید نه واقعاً ‌اینجا وضع ما خیلی خوب بود، اینجا زندان نبود، سونا و جکوزی به راه بود، ضمن اینکه ما احتیاج داشتیم. عطریانفر گفت اگر یک شرایطی مثل زندان بود، 20 روز خلسه ای که فشار نیروهای جانبی به ما وارد نشود، فکر آزاد داشته باشیم، می فهمیدیم که داریم اشتباه می کنیم. شما هم باید به این عزیزان بگویید عزیزم پسرم دخترم لجاجت نکن. البته با اعتقادات نمی شود بازی کرد که خیلی‌ها هم دارند مقاومت می کنند ولی آنهایی که بریدند واقعاً‌ بریدند.

تجلیل تروریست ها از میر حسین موسوی!!

شاعر گروهک تروریستی منافقین، برای میرحسین موسوی قصیده سرایی کرد
به گزارش گروه خبری "بوشهرنیوز" به نقل از کیهان، شاعر تملق گوی سران گروهک تروریستی منافقین، برای میرحسین موسوی قصیده سرایی کرد.

«اسماعیل- خ» که در لندن اقامت دارد و سال ها برای سران تروریست ها تملق گویی کرده،در شعر خود از موسوی خواسته تا برای جدایی دین از حکومت بکوشد.شاعر منافقین در این شعر ضعیف و آب دوغ خیاری که با انواع سکته های وزنی و سستی واژگان همراه است، ضمن خجسته شمردن حرکت های اخیر موسوی، نسبت به سابقه حضور وی در پست نخست وزیری و حوادث سال های اول انقلاب فحاشی نموده و ابراز امیدواری می کند که موسوی دگرگون شده و به جنگ با انقلاب و نظام رفته باشد. «بادا که روزگار دگر کرده باشدت- در بینش و گزینش و روکرد و داوری». وی همچنین موسوی را نفرین کرده اگر که بخواهد از این راه برگردد!

گفتنی است نامبرده مدتی در گروهک فدائیان خلق عضویت داشت و پس از آن به گروهک منافقین پیوست. وی در عین حال پس از فرار از کشور، به دستیار هوشنگ وزیری سردبیر نشریه سلطنت طلبان تبدیل شد. به همین دلیل نیز سال گذشته هادی خرسندی از عناصر ضد انقلاب، درباره وی، علیرضا نوری زاده، عباس معروفی و فریدون گیلانی گفت «آنها اخلاقی بی ثبات و ژلاتینی دارند».

بنابر اخباری که تابستان سال گذشته با 8 سال تاخیر منتشر شد، «اسماعیل- خ» به همراه وزیری، «مهناز- خ» را فریب داده و پس از مدتی، رفتاری تحقیرآمیز نسبت به وی در نشریه سلطنت طلبان پیشه کردند که منجر به مفقود شدن شاعره مذکور شد. هرزگی های آقای«خ» باعث شکست وی در چند ازدواج قبلی از جمله با همسر ایتالیایی و همچنین «رکسانا- ص» شد.

شاعر بارگاه منافقین اگرچه از جمله تحریم کنندگان انتخابات ریاست جمهوری ایران بود اما بلافاصله با مشاهده برخی اغتشاش ها به صرافت افتاد که به صف معترضان در خارج از کشور بیفتد و شعار رأی من کجاست، موسوی رأی منو پس بگیر سر دهد!
 

این آقا چه می گوید!!!

فقط این دو تا روحانی واقعی اند میگی نه؟ از ما بپرس!
شماری از عناصر وابسته به گروهک های منافقین، نهضت آزادی، مشارکت و مجاهدین، تحکیم و برخی روزنامه های زنجیره ای با ارسال نامه مشترکی از مواضع ضد انقلابی و ضد ملی آقایانمنتظری و صانعیتشکر کردند.
در این نامه از مواضعمنتظری و صانعیبه عنوان مواضع مسئولانه و شجاعانه یاد شده و علما، مراجع و روحانیت به خاطر حمایت از نظام اسلامی مورد سرزنش قرار گرفته اند. در نامه یاد شده که نام عده ای از عناصر ضد انقلاب مقیم خارج هم در پای آن قید شده و با برخی امضاهای چند نفره خانوادگی! هم همراه است، از جمله اسامی زیر به چشم می خورد: خانواده های بازرگان و پیمان و سحابی و بسته نگار و توسلی، انصاری راد، تقی رحمانی، علیرضا رجایی، رئیس طوسی(روند جدایی) و همسرش، صباغیان، صلواتی، علیجانی، رحمان کارگشا، حسین لقمانیان، حسین مجاهد، جواد مظفر، ابراهیم یزدی، اشکوری، یگانلی، محسن کدیور و... شماری از نوچه های سیاسی حاضر در روزنامه اعتماد، دفتر تحکیم و ادوار آن.
در کنار نامه مذکور که از سوی سایت گروهک نهضت آزادی منتشر شده، تصاویر مراجع و علمای بزرگ نظیر حضرات آیات مکارم شیرازی، سبحانی، صافی گلپایگانی، مظاهری، جوادی آملی، طاهری خرم آبادی، مؤمن، استادی، هاشمی شاهرودی، امینی، راستی کاشانی، آملی لاریجانی، مقتدایی و برخی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان چهره هایی که از نظام پشتیبانی می کنند و مانند برخی عناصر آلت دست گروهک های نفاق علیه نظام موضع گیری نمی کنند، قرار داده شده و مورد حمله قرار گرفته است.
جریان های نفاق از طریقباند مهدی هاشمیو برخی عناصر خاکستری تلاش وسیعی را تدارک دیده بودند تا بین علما و مراجع با نظام فاصله بیندازند و در فضای فتنه پس از انتخابات، از این طریق به اصل اسلام و انقلاب آسیب بزنند اما به مرور زمان دست آنها رو شد.
گفتنی است طی هفته های اخیر لحن ریاکارانه سابق از سوی عناصر ضد انقلاب کنار گذاشته شده و صراحتاً به علمای مؤمن وفادار به انقلاب به خاطر وارد نشدن در پروژه های دشمن حمله می شود.اخیراً در تظاهرات چند ده نفره وابستگان به گروهک های مارکسیستی و ضد انقلابی در دانشگاه تهران از جمله این شعار سر داده شده بود که «منتظری، صانعی- روحانی واقعی»!

  مرجع مارکسیست ها و لامذهبها اول کاظمینی بروجردی، دوم منتظری!یک سایت نشاندار الحادی و ضددین، به استناد اظهارات حسین بشیریه(مقیم آمریکا) ازآقای منتظریبه عنوان رهبر معنوی یاد کرد. «سکولاریسم نو» که مواضعی هتاکانه و کاملا ضددینی - حتی نسبت به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام- دارد با استثنا کردن منتظری نوشت: اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای وی نوعی مرجعیت فکری و سیاسی قائل است. اخیرا موسوی و کروبی هم نامه هایی به وی نوشته اند و این در حالی است که چپ سنتی ]راست آمریکایی[ از فاش و رسانه ای شدن ارتباط با آیت الله منتظری خودداری می کردند.
این سایت هتاک در عین حال اطلاق رهبری معنوی را برایمنتظریطاقت نیاورد و در مطلب دیگری از منتظری خواست به خاطر این که سابقا دین را از حکومت و سیاست جدا نمی کرده، طلب بخشش کند. سکولاریسم نو افزود: ما در برابر خطای آقایمنتظریبی رحمیم.
نویسنده لائیک سکولاریسم نو با تاکید بر انکار خدا(!) نوشت: در سیاق روحانیون فقط یک شخصیت پارسا داریم و آنسید حسین کاظمینی بروجردی ]فالگیر کلاهبردار و دستگیر شده[است که صراحتا جدایی دین و سیاست را مطرح کرده و بر شخصی بودن وجدان دینی تاکید دارد. بقیه مانندمنتظری و کروبی و خاتمیبه صورت دو پهلو و به زبان سوسک(!) سخن می رانند.

  

الموت لاسرائیل

فرزند نامشروع انگلیس و آمریکا ٬

بزرگترین نکبت جهانی٬ باید هر

 چه زودتر از روی نقشه جهانی حذف گردد.

 

بدون شرح!! (قضاوت با شما)

آفرین بر موسوی و کروبی! ایران اسلامی را نباید آرام گذاشت
با شکست جبهه ائتلافی «افراطیون و گروهک های ضدانقلاب» در پروژه آشوب و براندازی، وابستگان به این طیف تاکید می کنند «رادیکالیزم ]تندروی[ در این برهه از زمان مفید نیست»!
سایت ضدانقلابی ایران گلوبال- که به وزارت خارجه رژیم صهیونیستی نزدیک است و حتی تا مرز حمایت صریح از حمله اسرائیل به ایران هم پیش رفته بود- با اشاره به بیانیه اخیر (1+12) میرحسین موسوی نوشت: نکته ای که بیانیه جدید مهندس موسوی را از سایر بیانیه های وی تمیز می دهد و متاسفانه موجب برخی سوءتعبیرها هم شده، تاکید درست ایشان به استبعاد جنبش از رادیکالیزه شدن است. درست نه از آن رو که رادیکال کردن فضا از سوی پایوران جنبش، اساساً اشتباه است که قطعاً چنین نیست و نفس هر جوشش و خیزش بلند، رادیکالیزم را به عنوان یک نیاز لازم خواهد داشت، بل از آن جهت که سوق یافتن پتانسیل جنبش به سوی رادیکالیزاسیون در این برهه از زمان ]![ مفید نیست.
سایت مذکور با بیان اینکه «باید به ذکاوت موسوی آفرین گفت» می نویسد: رایکالیزم خصوصیت ذاتی هر مبارزه ای است و هیچ گاه نمی توان در مذمت و نفی آن سخن راند اما زمانی که می بینیم هنوز بستر سرمایه گذاری جنبش بر ظرفیت های مولد شکاف در بدنه حاکمیت فراخ است و می توان دایره اعضای سیستم را تا حدود زیادی منقبض تر نمود، به این یقین خواهیم رسید که زمان ورود به فضای رادیکال هنوز فرا نرسیده است. رایکالیزم هنگامی کارکرد مناسب خود را خواهد یافت که بتواند به عنوان تیر آخر عمل نماید. وقتی جنبش توانست با استفاده از ابزارهای موثرش شکاف ایجاد شده در ساختار حکومت را چنان تعمیق بخشد که بواسطه آن حوزه مانور برای نظام محدود، کارتهای بازی اش اندک و امکان استفاده اش از ابزارهای مهار به کمترین حد خود برسد آنگاه روی آوردن به رادیکالیزم ذاتی جنبش و انبساط فضای مبارزه آن می تواند همچون تیر آخر مناسب باشد. بیشترین شکاف در بدنه سیستم مترادف است با کاهش کمی و کیفی هزینه ها.
سایت ضدانقلابی مذکور در عین حال طاقت نیاورد و تاکید کرد که در فضای تهدید خارجی موجود، نباید زمان را از دست داد بلکه باید فشار بر بدنه حاکمیت را افزایش داد! «باید فشار حداکثری را برای رخ نمودن شکاف ها بر بدنه سیستم پیاده کرد. فواصل درگیری ها باید کوتاه تر شود. البته نه در اشل تظاهرات روز قدس بلکه پراکنده. دانشگاه ها باید مهم تلقی شود. رهبران جنبش باید از هرگونه احتیاطی اعراض کنند. در شرایط تهدید خارجی به حمله نظامی، باید وزن درگیری و فشار بر حاکمیت را سنگین تر کنیم. مهندس موسوی و آقای کروبی که خواب را از رژیم سلب کرده اند ]![ باید فواصل زمانی موضع گیری های جدید را کمتر کنند. نباید گذاشت نظام حتی یک روز احساس آرامش کند.
نویسنده ایران گلوبال در پایان تصریح کرد: «من و دوستانم به شما به دیده فاعل مسئول به راه می نگریستیم و پیش از انتخابات با آن که از جبهه تحریمی ها بودم، اما همه گاه بر درستی موسوی موکد بودم و به قول برخی دوستان آن را فریاد می کشیدم. اکنون هم از شما می خواهم رویکردهایی را که تعلل شاخصه اصلی آن است کنار بگذارید. وقت زیادی نداریم»!
هرچند بسیاری از دعاوی مندرج در این نوشته سایت اینترنتی، گنده گویی و خالی بندی است و اربابان و بزرگ ترهای این جریان های پادو در معارضه با جمهوری اسلامی درمانده اند اما لحن طمع کارانه، مفاهمه آمیز و ستایش های جهت دار آن، به خودی خود میزان انحطاط برخی مدعیان دروغین همراهی با ملت و نظام اسلامی را نشان می دهد.
موسوی به رغم انواع جفاها به نظام و مردم دیروز در دیدار با برخی اعضای فراکسیون اقلیت ادعا کرد: تشکیل جبهه سبز در چارچوب نظام و انقلاب است و ما آن را مجموعه ای جدا از نظام نمی دانیم.

  

دردسرهای رفتن به جبهه

می روم حلیم بخرم

آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمی خندید. هر چی به بابا ننه ام میگفتم می خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمی گذاشتند. حتی تو بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشتنم هرهر خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که الّا و بالله باید بروم جبهه. آخر سر کفری شد وفریاد زد: «به بچه که رو بدهی سوارت می شود. آخر تو نیم وجبی می خواهی برویجبهه چه گلی به سرت بگیری.» دست آخر که دید من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی، بیا این را ببر صحرا و تا مخورد کتکشبزن و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش دربیاید!» قربان خدا بروم که یک برادر غولپیکر بهم داده بود که فقط جان می داد برای کتک زدن. یک بار الاغ مان را چنان زد کهبدبخت سه روز صدایش گرفت! نورعلی حاضر به یراق، دوید طرفم و مرا بست به پالانالاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرم تنان مجبور شدم مدتی روی زمینبخزم و حرکت کنم. به خاطر این که تو ده، مدرسه راهنمایی نبود. بابام من و برادرکوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود، آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد وبرگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاداعزام و آن قدر فیلم بازی کردم و سرتق بازی در آوردم تا این که مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت.روزی که قرار بود اعزام شویم، صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من میروم حلیم بخرم و زودی برمی گردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه قابلمه را زمین گذاشتم و یا علی مدد. رفتم که رفتم.درست سه ماه بعد، از جبهه برگشتم. در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامهبرای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتمطرف خانه. در زدم. برادر کوچکم در را باز کرد و وقتی حلیم دید با طعنه گفت: «چه زود حلیم خریدی و برگشتی!» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی بیا که احمد آمده!» با شنیدن اسم نورعلی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانهجاماند!

 کتابرفاقت به سبک تانکصفحه 11

 

بازخوانی پرونده تبلیغاتی صهیونیسم علیه مبارزان فلسطینی

 

دروغ بزرگ

درآمد

یکی از راهکارهای کهنه و رایج جبهه تفرقه ، برای تقویت دشمن ، تهنت زدن به دوستان و رواج تصوّرات بی اساس در قالب «شایعه» است. چون همگرایی و وحدت همیشه به ضرر دشمن بوده است، بازار شایعه و«اِفک» از زمان پیامبر(صلی الله علیه واله )تا امروز،همواره گرم بوده است.

«کافر معرفی کردنِ » مسلمانان،یکی از مهمترین شایعات در دهه های اخیر بوده است. جریان تفرقه می کوشد ، برای ضعیف کردن جهان اسلام، شیعیان را «رافضی»های کافر و اهل سنّت را « ناصبی» های کافر معرفی کند!

مقاومت ‍‍؛در ایران ، ناصبی ودر فلسطین ،رافضی! 

همگراییِ اسلامی میان شیعیان و اهل سنّت برای آزاد سازی قبلة نخست مسلمانان ، باعث شده صهیونیست ها تحرّکات تفرقه افکنانة خود را بیشتر کنند. از سویی فلسطینیان را از خطر «گسترش تشیّع» بترسانند و چهرة مبارزان فلسطینی ِمرتبط با ایران را به عنوان «مزدوران ایران»و« گسترش دهندگان تشیّع در فلسطین» تخریب کنند و از سوی دیگر به ایرانیان و شیعیان این گونه تلقین کنند که فلسطین ها ، ناصبی و دشمن اهل بیت (علیهم السلام) هستند که نه تنها نباید به آنان کمک کرد؛ بلکه این ارادة خداست که ظالمان را به جان ظالمان بیاندازد و توسط یهود، فلسطینیان ِناصبی ِبدتر از یهود از بین بروند!

هدف روشن است : ایجاد فشار مذهبی در میان مردم و تخریب ِ چهرة مجاهدان . به همین دلیل، همان کسانی که در ایران ، ناصبی معرفی می شوند ،در فلسطین به عنوان گسترش دهندگان تشیّع و خطری برای اهل سنّت ،ملامت می شوند!

برای مثال ، سایتی ضدّ تشیع به نام «الحقیقه » به شکل تخصصی، شیعه هراسی و ایران هراسی را در فلسطین دنبال می کند و تلاش دارد شیعیان را دشمنان مسجد الأقصی معرفی کند. برای مثال ، در ضمن ِمقاله ای با نام « التغلغل الشیعی فی فلسطین» با ذکر برخی شواهد کلّی که گویای پیوند فکریِ مجاهدان فلسطینی با ایران و اندیشة امام خمینی است، نتیجه گرفته شده که جنبش جهاد اسلامی، مسئول گسترش تشیّع در فلسطین است و این جنبش، برای فلسطین خطرناک معرفی شده است.

پاسخ به شبهه ای40ساله!

شهید مطهری در سال 1349 سخنانی داشتند که در کتاب آشنایی با قرآن، جلد 4، پاورقی صفحه 32 آمده است:

« یک وقتی شایع بود و شاید هنوز هم در میان بعضی ها شایع است، یک وقتی دیدم یک کسی می گفت: این فلسطینی ها ناصبی هستند. ناصبی یعنی دشمن علی (علیه السلام).

ناصبی غیر از سنّی است. سنّی یعنی کسی که خلیفة بلافصل را ابو بکر می داند و علی (علیه السلام) را خلیفة چهارم می داند و معتقد نیست که پیغمبر شخصی را بعد از خود به عنوان خلیفه نصب کرده است. می گوید پیغمبر کسی را به خلافت نصب نکرد و مردم هم ابوبکر را انتخاب کردند. سنّی برای امیر المؤمنین احترام قائل است؛ چون او راخلیفة چهارم و پیشوای چهارم می داند و علی را دوست دارد.[اما] ناصبی یعنی کسی که علی را دشمن می دارد. سنّی مسلمان است؛ ولی ناصبی کافر است. نجس است. ما با ناصبی نمی توانیم معاملة مسلمان بکنیم.

حال یک کسی می آید ،می گوید این فلسطینی ها ناصبی هستند. آن یکی می گوید، این به آن می گوید، او هم یک جای دیگر تکرار می کند و همین طور. اگر ناصبی باشند ، کافرند و در درجة یهودی ها قرار می گیرند. هیچ فکر نمی کنند که این ، حرفی است که یهودی ها جعل کرده اند.در هر جایی ، یک حرف جعل می کنند برای اینکه احساس همدردی نسبت به فلسطینیان را از بین ببرند. می دانند مردم ایران شیعه اند و شیعه ، دوستدار علی و معتقد است هر کس دشمن علی باشد کافر است؛ برای اینکه احساس همدردی را از بین ببرد ، این مطلب را جعل می کنند.

ما یکی از سال هایی که مکه رفته بودیم ، فلسطینی ها را زیاد می دیدیم ،یکی از آنها آمد به من گفت :فلان مسأله ازمسائل حج حکمش چیست ؟بعد گفت من شیعه هستم ،این رفقایم سنی اند .معلوم شد داخل اینها شیعه هم وجود دارد . بعد خودشان میگفتند بین ما شیعه سنی هست .شیعه هم زیاد داریم .همین لیلا خالد معروف ، شیعه است . در چندین نطق وسخنرانی خودش در مصر گفته شیعه ام .ولی دشمنِ یهودی ،یک عده مزدوری را که دارد ،مأمور می کند ومی گوید: شما پخش کنید که اینها ناصبی اند. قرآن دستور داده در این موارد اگر چنین نسبت هایی به افرادی که جزو شما هستند ومثل شما شهادتین می گویند شنیدند ، وظیفه تان چیست.»

از زبان شایعه سازان واقعی بشنوید! 

«مائیر دغان» رئیس سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی( موساد) در شهریور امسال به نخست وزیر این کشور گزارشی داد که بر مبنای آن« شماری از پیروان و رهبرانِ سنّیِ جنبش ضد صهیونیستی به مذهب تشیع گرویده اند.»

وی در این گزارش می نویسد :« شیخ راند صلاح» در شمال و «شیخ ابراهیم مرمور» درجنوب فلسطین از جمله رهبرانی که با تغییر مذهب خود به شیعه پیوسته اند . سنّی هایی که به مذهب شیعه روی آورده اند، در مناطق عربی نظیر کفرکنا، الناصره، شفاعمرو، الجلیل، المثلث، یافا، مجدالکرم والنقیب به صورت دوره ای به برگزاریم« جلسات سرّی» مبادرت می ورزند .

سایت کانال هفت تلویزیون یمن نیز –که وابسته به دولت علی عبدالله صالح است وتوسط اسرائیلی ها اداره می شود –در همین زمان ( ماه گذشته) نوشت : بعد از جنگ سی وسه روزة سال 1385هزاران جوان سنّی که درصددِ فرار از بحران  هایی که عربها با آن روبرو هستند، می باشند به تشیّع گرویده اند .

در همین ایام دو جلد کتاب با عنوان« ص »و «شکارچی تروریست ها» توسط موساد منتشر شدند که در آن به چاره اندیشیِ اسرائیل در مواجهه با« خطر گسترش شیعه» پرداخته شده بود .کتاب« ص» بر اساس گزارش« بیرتس هاییم ارولیه» استاد ِدین شناسی تطبیقی در« مدرسه عالی علوم دینی در قدس اشغالی» تنظیم گردیده که در نوزدهم اکتبر سال گذشته روانه بازار شد و در آن هشدار داده بود که تشیع در مناطق عربیِ پر جمعیت مخصوصاً در منطقه« النقیب»- که شامل نیمة جنوبی فلسطین می شود- در حال گسترش است و روند گرایش جوانان اهل سنت به تشیع و نیز نرخ رشد جمعیتی 8/5 درصدی شیعیان، به زودی به تأسیس یک دولت شیعی در منطقه النقیب- یا بئرالسبع -می انجامد و لذا باید برای آن فکری کرد.

در کنار این مسئله «گال تال» استاد یهودی پژوهش های اسلامی در دانشگاه حیفا، اعلام کرد شیعیان هر کجا که باشند- از جمله در فلسطین- در صددِ سیاسی کردن دین و پوشاندن لباس سیاست به آن برای حضور در تمامی عرصه ها هستند و از این رو، او از لزوم همکاری حکومت های سکولار در تل آویو، ریاض، قاهره، اردن و سایر پایتخت های عربی برای مهار حرکت شیعه سخن گفت. روزنامة نیمه رسمیِ« یدیعوت آحارونوت» نیز چند ماه گذشته به نقل از منابع مطلّع نوشت: شیعیانِ فلسطینی، مهمترین پشتیبانانِ گروههای سنّیِ فلسطینی در درون مرزهای 1967- شامل حماس و جهاد اسلامی- هستند و« آفی دیختر» وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی اعلام کرد:« عرب هایی که به اعضای تشکل های

 مسلّح فلسطینی یاری می رسانند، از عرب های شیعی ویا عرب هایی که به صورت سرّی به این مذهب گرویده اند، می باشند. وی از« 73 عملیات» در یک دورة ده ساله- 1375 تا 1385- علیه رژیم صهیونیستی خبر داد که در آن شیعیان و یا «گروههای مسلّحِ مرتبط با آنان، نظیر حماس و جهاد اسلامی» دخالت داشته اند.

گزیده ای از سخنان حکیمانه آیت الله بهجت فومنی (ره)

-انسان آن قابلیت را دارد که ذات وصفات الهی درآینه وی منعکس شود.

-جام جهان نما دل انسان کامل است.

-کسی که طالب هدایت باشد در و دیوار به اذن خداوند متعال او را هدایت می کند.

-به همه مومنین که خواهان تحفظند بگویید که صبح وشب سه بار این دعا را بخوانند(باصلوات قبل وبعدآن): اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید"(پروردگارا مرا در د‍ژ استوار و محکم خود قرار ده، همانیکه هر که را می خواهی در آن قرار می دهی)

-دعا کلید باز کردن درهای بهشت است لذا زیاد بخواهید از خدا.

-ما باید باب توجیه خطاها را به سوی خود ببندیم وبرای هرخطا زبان به استغفار بگشاییم.

-حیف است که بی بهره ازاین جهان بگذریم.

-خدا نکند خود را از دیگران بی نیاز بدانیم.

-آنچه در شمر ویزید بالفعل بود درما بالقوه است،خود را مریض نمی دانیم وگرنه علاج آسان است.

-ملتفت باشید،ملتفت ما هستند.خدا وملائکه ورسولانش خیالات مارا هم می بینند،حرف بزنیم می بینند،ساکت باشیم می بینند،در خلوت وجلوت ما حاضرند.

-از انجام اعمال صالحه وباقیه تاجی برسر عامل حاصل وباقی می ماند،فانی نمی شود. بعضی که اهل کمالند شاید در همین عالم می بینند فلانی بر سرش تاج است فلانی برسرش تاج نیست!

دینداری از دیدگاه شهید مطهری

"دین فردی-اجتماعی؛نه فردی محض ونه اجتماعی محض"

گاهی بعضی ارزش ها ارزش دیگر را ازبین می برند.درگذشته جامعه اسلامی گرایشی به ارزش عبادت پیدا کرده بود ومی خواست ارزش های دیگررا از بین ببرد ومن احساس می کنم که باز یک موج افراطی دیگری درحال تکون است؛یعنی عده ای می خواهند به گرایش های اجتماعی اسلام توجه کنند ولی گرایش های خدایی اسلام رافراموش کنند.یعنی انحراف واشتباهی دیگر... اگربنا شود ازجاده معتدل اسلام خارج شویم،چه فرق می کند که«عبادتگرای جامعه گریز»باشیم یا«جامعه گرای خداگریز»؟درمنطق اسلام هیچ فرق نمی کند.

ببینید خداوند درآیه آخرسوره فتح-که آیاتی نظیر این درقرآن زیاد است-چه می فرماید:«محمد(ص)رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم»صحابه وتربیت شدگان پیغمبر،چگونه هستید؟ درمقابل دشمنان حقیقت - برای دشمنان حق وحقیقت کلمه کفار رابه کارمی برند؛یعنی کسانی که می خواهند چهره حقیقت رابپوشانند- شدید،قوی،با صلابت ومحکم هستند؛ مانند دیواری روئین که ازجا تکان نمی خورند:«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص»

ولی اینها دوچهره دارند؛ درمقابل دشمنان حقیقت آنچنان محکم وباصلابتند ولی درمیان خود،یکپارچه عطوفت،مهربانی،یگانگی ووحدتند که ازنظر قرآن یک خصلت اجتماعی جامعه اسلامی است(یعنی همان خصلتی که ما قرن ها فراموش کرده بودیم).قرآن در ادامه ی آخرین آیه سوره فتح می فرماید:«تریهم رکعاً سجداً یبتغون فضلا من الله ورضواناً سیماهم فی وجوههم من اثرالسجود»فوراً سراغ آن ارزش خدایی می رود.همان کسانی که ازنظر به اصطلاح جامعه گرائی درآن وضع هستند،راکعند،ساجدند،دردلشان رابا خدا(می گویند)،ازخدای خود ترقی وفزونی می خواهند...

ببینید قرآن چطور(درجای دیگر)توام بایکدیگر ذکر کرده است:«التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون»جنبه های خدایی این دسته راذکر می کند...بلافاصله پس ازآن می گوید:«الامرون بالمعروف والناهون عن المنکر»همان ها که مصلح جامعه خود هستند...

دراوصاف اصحاب حضرت(عج) تعبیری است که من نه فقط در یک حدیث بلکه در احادیث متعدد آن را دیده ام:«رهبان باللیل،لیوث بالنهار»

 

*کتاب انسان کامل شهید مطهری-ص101-99*