حزب الله

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

حزب الله

آری اگر میخواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین علیه السلام است و از مرگ نمی هراسد...حزب الله مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی لرزاند، از جنگ خسته نمی شوند، ترس به دل راه نمی دهند، بر خدا توکل می کنند و عاقبت نیز از آن متقین است...

تقدیر و اهدای جایزه به علی اکبر جوانفکر در تریبون نماز جمعه! + عکس

تقدیر و اهدای جایزه به علی اکبر جوانفکر در تریبون نماز جمعه! + عکس

متأسفانه همانطور که پیش بینی می شد، جریان انحرافی خیلی زود فعالیت های انتخاباتی خود را در شهرستان ها و شهرهای کوچک شروع کرده است. پس از رو شدن ماهیت جریان انحرافی توسط دلسوزان انقلاب و پس از آنکه فعالیت های گسترده این گروه برای یارگیری و رأی آوری در انتخاباتِ پیش روی مجلس نمایان شد، پیش بینی می شد که این گروه برای ادامه روند حیات خودش در صحنه ی سیاسی و تصمیم گیری کشور، مجبور است هسته ی تمرکز فعالیت هایش را از "شهرهای بزرگ" و "مهره های سوخته" به "شهرهای کوچک" و "افراد به ظاهر موجه و انقلابی" منتقل کند.

علی اکبر جوانفکر از نزدیکان و همفکران آقایان مشایی و بقایی که با دیگر همفکرانشان به "جریان انحرافی" معروف هستند، امروز برای افتتاح نمایندگی خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) به شهرستان اسلامشهر رفته بود. البته همانطور که می دانیم این مدل حرکات، خیلی دور از انتظار نیست و نخواهد بود. بالاخره با نزدیک شدن انتخابات کسانی که کمتر حاضرند از پشت میزشان تکانی بخورند، سفرهای استانی و شهرستانی و حتی روستایی خود را البته فقط برای خدمت و نه برای قدرت آغاز می کنند!

متأسفانه در حالی آقای جوانفکر و دوستانشان در روزنامه ی دولتی "ایران"-که هم اکنون یکی از رسانه های جریان انحرافی است- مورد تقدیر و تشویق امام جمعه و فرماندار اسلامشهر قرار می گیرند که موضع گیری های این روزنامه که با پول بیت المال اداره می شود، دلِ دوستداران و پابرهنگان نظام اسلامی که صاحبان اصلی انقلابند را پُر از خون کرده است.

اگر حضرت حجت الاسلام و المسلمین نوروزی، امام جمعه اسلامشهر، از شخصیت آقای جوانفکر و همفکرانشان اطلاع نداشتند، پس چگونه در تریبون رسمی نماز جمعه از آنها تقدیر به عمل آوردند؟! و اگر از شخصیت و اعتقادات ایشان اطلاع داشتند، چگونه از این تریبون که باید تریبونی برای بصیرت افزایی و رسوایی گروه های منحرف باشد، برای تقدیر از عناصر جریان انحرافی استفاده کرده اند؟

ضمن اطلاع دوستان باید بگویم که آقای جوانفکر و مجموعه زیر نظر ایشان در روزنامه ایران، اظهارات شاذّ و انحرافی زیاد دارند:

 "دفاع از اظهارات مشایی در رابطه با اشکال در مدیریت انبیاء!"، "تفسیر به رأی کردن سخن امام خمینی(ره) در مورد مجلس"، "تقسیم دستورات رهبری به دو بخش ارشادی و مولوی و لازم نبودن اطاعت در بخش ارشادی!"،  "توهین به علما(آیت الله مصباح، آیت الله نمازی، حجج اسلام پناهیان و طائب)"، "اقتدارگرا و دروغگو نامیدن رئیس قوه ی قضاییه و فرمانده سپاه پاسداران"، "همردیف قرار دادن آیت الله مصباح-که حضرت آقا ایشان را شهید مطهری زمان نامید-  با هاشمی رفسنجانی و میر حسین منافق در حمله به جریان انحرافی" و ...  

چه کسی مقصر است؟

با اعتراضاتی که برخی افراد، بعد از نماز و به صورت حضوری خطاب به امام جمعه و فرماندار اسلامشهر در مصلای این شهرستان داشته اند، معلوم شده است که گویا هیچ کدام از آقایان، آقای جوانفکر و دوستانشان را دعوت نکرده اند! حتی برخی از مسئولین مصلا نیز از این دعوت بی خبر بوده اند و دعوت از آقای جوانفکر را، کار دیگران عنوان کردند! با سؤالی که از حجت الاسلام نوروزی در این رابطه شد، ایشان دعوت از آقای جوانفکر را کار خود ندانسته و به هر حال احترام میهمان را لازم شمردند! و در جواب سؤال شخصی که از ایشان پرسید "اگر هر کسی هم جای آقای جوانفکر بود مثلاً اگر خاتمی می آمد، از ایشان نیز تقدیر می کردید؟"، جواب مثبت دادند!! تقدیر و اهدای جایزه به عناصر جریان انحرافی در روزنامه ایران، توسط امام جمعه و فرماندار اسلامشهر در حالی صورت گرفته که معلوم نیست چه کسی ایشان را برای تقدیر و اهدای جایزه دعوت کرده است؟!

سخن پایانی:

به حول و قوه ی الهی امت حزب الله در جای جای ایران اسلامی، از شهرهای بزرگ تا شهرهای کوچک، مشغول پیگیری و رصد حرکات مسئولین نظام اسلامی با نگاه به مانیفست انقلاب و رهنمودهای امام خامنه ای حفظه الله هستند و لحظه ای از گروه هایی که قصد فتنه انگیزی و انحراف در مسیر پر صلابت انقلاب اسلامی را دارند، غافل نمی شوند.

قبل از خطبه های نماز جمعه

 والعاقبة للمتقین

------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن: متأسفانه روزنامه ایران به سرپرستی آقای جوانفکر دیروز 90/5/22 در ویژه نامه خودش، چادر را بدترین نوع پوشش و آنرا حاصل مراسم های "عیاشی شبانه اروپا" دانست!!

"سمات" و "شبه تفکیکیان"

"سمات"  و  "شبه تفکیکیان"

بیش از یک سال است که نشریه ای به نام سمات با مدیر مسئولی و صاحب امتیازی مهدی نصیری به طور خیلی آرام و بی سرو صدا، وارد فضای فرهنگی-مطبوعاتی کشور شده است. از همان شماره نخست و از همان سرمقاله جناب نصیری معلوم بود که ایشان و همکارانشان می خواهند جریانی را بوجود آورند که ممکن است حساسیت های زیادی را در قشر نخبگانی کشور بوجود آورد. در مورد این حرکت حرف و حدیث های زیادی زده شده است. برخی ها معتقدند با اینکه جناب نصیری از ذیل عنوان "تفکیکی" فرار می کند و خود را منتسب به این جریان نمی داند ولی در عمل همان حرف ها را با ادبیاتی دیگر میزند. برخی ها نیز معتقدند این جریان-با هر اسمی که رویش می گذارید- و جریان تفکیک، در عمل سر از سکولاریسم درمی آورند. علی ای حال به دلیل قرابت فکری نزدیک این شبه جریان با مکتب تفکیک، اجازه بدهید نام "شبه تفکیکیان" را بر  این مجموعه بگذاریم.

مکتب تفکیک:

این مکتب که به آن "مکتب معارف خراسان" نیز گفته می شود، قبل از انقلاب و از دل حوزه ی مشهد بیرون آمد.این مکتب، مکتب جداسازی سه روش معرفتی است؛ راه و روش قرآن، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفان.  این جریان به شدت با فلسفه و عرفان به معنای متعارفش مخالف است و با آن مبارزه می کند. مهمترین اصول مکتب تفکیک "جدایی فلسفه ، عرفان ودین" و "غیر معتبر بودن شناخت فلسفی و عرفانی و اصالت شناخت دینی" است.این مکتب از سید موسی زرآبادی و میرزا مهدی اصفهانی شروع و هم اکنون نیز به محمد رضا حکیمی رسیده است. از شاخص ترین افراد این مکتب می توان به "شیخ محمود حلبی" اشاره کرد که بعدها مؤسس "انجمن حجتیه" شد و به فعالیت در مقابل انقلاب اسلامی پرداخت.

نقد سمات و جریان فکری حاکم بر آن:

اینکه جناب نصیری در فضای مطبوعاتی، فردی باتجربه و باسابقه است، شکی نیست؛ اما به نشریه سمات و خط فکری حاکم بر آن، اشکالات اساسی وارد است. در زیر چند نمونه از این اشکالات را با هم بررسی می کنیم:

**یکی از ایرادات اساسی که به این شبه جریان وارد است، این است کهآنان با اینکه بر عقل به عنوان یک منبع معرفتی تأکید دارند، اما عملاً از ارائه سیستم منسجمی که بتواند گزاره های گوناگون را از حیث عقلی محک بزند، عاجزند. گویا آنان عقل را به عنوان یک حجت مستقل از نقل، قبول ندارند؛ بلکه عقلی را که برگرفته از مجموع آیات و روایات است را می پذیرند؛ و این یعنی همان نظر اخباریون اما با زبانی دیگر.

**سمات در قسمت "نقد مشهوراتش" که اختصاص به نقد اندیشه ها و مطالب مشهور-ی که بنا به عوامل خاصی، به اندیشه ای مقبول بین متدینین تبدیل شده است- دارد، با صغرا و کبرا چیدن و استفاده عملی از منطقِ به قول خودشان یونانی، به اثبات مدعاهایشان می پردازند؛ که بر این عمل، جز نقض غرض، اسمی نمی توان نهاد.   

**این شبه جریان به دلیل نداشتن خط فکری منسجم و نظام مند به جای نقد واقعی فلسفه و عرفان، به نقد برخی نظرات بعضی فلاسفه و عُرفا پرداخته است که پُر واضح است که این نقد به هیچ وجه نقد واقعی فلسفه و عرفان نیست.

**به نظر می رسد نگاه جناب نصیری به علوم غربی، یک نگاه متحجرانه و سلفی گونه است. ایشان قائل به مطلوبیت اولی و ذاتی علوم و تکنولوژی مدرن غربی نیست و ظهور و بسط آنها را بر خلاف سنن الهی و وحیانی می داند. البته این درست است که نوع نگاه بشر غربی بعد از رنسانس دستخوش تغییر شد و به جای آنکه روند حیات خود را با دیگر مخلوقات الهی- مانند محیط زیست- در درون نظام احسن خلقت، هماهنگ کند، با میدان دادن به نفس منفعت طلب خود، تصمیم گرفت محیط اطراف خود را با امیال نفسانی اش هماهنگ کند که نتیجه اش جز به هم خوردن نظم خلقت و زیاد شدن و هولناک شدن بلایای طبیعی نبود. اما آیا این نگاه را می توان به تمام علومی که منشأاشان  غیر از وحی و سنت معصومین علیهم السلام است، تعمیم داد؟ مثلاً آیا دستگاه ریاضیاتی- شمارشی که مسلمانان در صدر اسلام برای حساب و کتاب و دریافت مالیات و کارهایی از این قبیل از آن استفاده می کردند و منشأاش هم در بلاد غیر اسلامی مثل چین و مصر و ایران بود، بر خلاف سنن الهی و وحیانی بود؟! یا ابتکار و اندیشه سلمان فارسی در جنگ خندق، چون از آیات و روایات استخراج نشده بود، بر خلاف سنن الهی و وحیانی بود؟!

**یکی از ایرادات مشخص جناب نصیری و سمات، مخصوصاً در مصاحبه هایی که با اهالی فلسفه و عرفان دارند این است که ایشان برای رسیدن به مطلوبشان-که همان زدن زیر بنای فلسفه و عرفان است- از مغالطه های گوناگونی استفاده می کنند. مثلاً ایشان بارها به این نکته اشاره می کنند که چون خاستگاه منطق و فلسفه یونان است و چون واضعان این علوم احتمالاً مشرک و ملحد بوده اند، پس رجوع به این علوم از بنیان مشکل دارد و باعث گمراهی است(مغالطه منشأ). همچنین چون فلان عارف، چنین نظری را بیان کرده است، پس کل عرفان، یکسری توهمات و تخیلات صوفی مأبانه است!(مغالطه منشأ) و نیز چون عباسیان می خواستند مردم را از درِ خانه ی اهل بیت علیهم السلام دور سازند، بیت الحکمه را تأسیس کردند و به ترجمه آثار منطقی و فلسفی روی آوردند و چون از این کار نیات پلیدی داشتند، پس یادگیری منطق و فلسفه چیزی جز گمراهی نیست!(مغالطه انگیزه و انگیخته).

سخن پایانی:

در روزگاری که مقام معظم رهبری تأکید فراوانی برعقلانیت اسلام و انقلاب و همچنین تأکید فراوانی بر لزوم پرداخت به جوابهای فلسفی برای شبهات دینی در سطح جهان، دارند؛ باید از جناب نصیری و همکارانشان پرسید که واقعاً حرکت آنها در مسیری که در پیش گرفته اند، چه خلأیی را برای اسلام و انقلاب پر خواهد کرد؟  

 والعاقبة للمتقین

از فرهنگ مقاومت تا مقاومت فرهنگی

فرهنگ مقاومت

از فرهنگ مقاومت تا مقاومت فرهنگی

بشر غربی در اواخر قرون وسطی به این نتیجه رسید که برای پیشرفت و رهایی از وضعیت فلاکت بارش، باید مانعی به نام دین(مسیحیت تحریف شده) را از سر راهش بردارد. به دلیل عملکرد ستمگرانه کشیشان مسیحی  و آموزه های عقل ستیزانه ی کتاب مقدس، این نتیجه دور از انتظار نبود. بعد از رنسانس و پیشرفت روزافزون تکنولوژی و ابزارهای جدید، درست بودن این نتیجه گیری در بشر غربی، تقویت شد. همچنین او به دلیل ناآگاهی از زندگی بشر شرقی، این نتیجه گیری را به تمام ادیان تعمیم داد و معتقد شد که علم و دین دو چیز مخالف و متضادند.بشر غربی که مبهوت عقل ابزارسازش شده بود، خود را خدا نامید و در جایگاه خدایی تکیه زد. این بود که هر چقدر در این مسیر- علم ابزاری منفعت طلبانه و بدون در نظر گرفتن فضایل انسانی- پیشرفت می کرد، تکبرش بیشتر می شد و به تاریکی های خود و جهان اطرافش می افزود.

فرهنگ مقاومت

افول هر چه بیشتر تمدن اسلامی از یک سو و قدرت گرفتن تمدن مادی غرب از سوی دیگر، مخصوصاً در دو قرن گذشته، می رفت تا کم کم، حتی یاد معنویت و فضایل انسانی و عدالت را به طور کامل در سراسر جهان از بین ببرد. اینجا بود که وقوع انقلاب اسلامی ایران، تمام معادلات سردمداران دنیای مادی را که در فکر حذف کامل دین و معنویت بودند، به هم ریخت. از همان جا توطئه ها و فریب کاری هایشان را برای نابودی نظام اسلامی به کار گرفتند. جنگ تحمیلی، بزرگترین امید استکبار جهانی برای نابودی نظام اسلامی در همان اوایل بود. آنها با غفلت از اینکه "خون بر شمشیر پیروز است"، با تمام توان، جنگی جهانی علیه نظام نوپای اسلامی به راه انداختند؛ جنگی که بیش از ده-پانزده کشور به طور مستقیم و غیر مستقیم به صدام در برابر ایران کمک می کردند.

اینجا بود که ایران شد کربلای قرن پانزده هجری با این تفاوت که این بار یاران آخرالزمانی حسین علیه السلام، پوزه ی یزیدیان زمانه را به خاک مالیدند و آنها را مبهوتِ ایمان خود کردند. مقاومت بی نظیر بسیجی های خمینی(ره) در برابر تمام کفر، یکی از شکوهمندترین برهه های تاریخی نه تنها ایران، بلکه بشریت است. به قول شهید آوینی "در دل این نخلستان هاست که تاریخ آینده جهان- که آینده ای روشن و معنوی است- بر گُرده ی خستگی ناپذیر این جوانان بنا می گردد."

مقاومت ملت ایران نه تنها تمام یزیدیان زمانه را از رویارویی سخت با نظام اسلامی مأیوس کرد، بلکه بنا بر قاعده ی "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"، باعث نهادینه شدن فرهنگی شد ذیل عنوان "فرهنگ مقاومت". تزریق این فرهنگ به امت اسلامی بود که باعث پیروزی های بعدی جبهه ی اسلامی در برابر جبهه ی کفر، در لبنان و فلسطین و الان در مصر و بحرین و یمن و... شده است.

مقاومت فرهنگی

کفر و استکبار جهانی بعد از مأیوس شدن در جنگ سخت و شکست در آن، تاکتیکش را در دشمنی با اسلام و نظام اسلامی، به سمت تهاجم نرم و استحاله فرهنگی از درون، متمرکز کرد.

موارد بسیاری را در این رابطه می توان نام برد:

**سنگ اندازی در مسیر پیشرفت کشور در عرصه های مختلف علمی-مثل بحث هسته ای- و اقتصادی و سیاسی با نیت کمرنگ کردن فرهنگ "ما می توانیم" و القاء این مطلب که شما باید همیشه  از غرب دنباله روی کنید.

**به خدمت گرفتن شبه هنرمندان مزدبگیر و تحقیر جریان ادب و هنر و فرهنگ انقلابی تا جایی که مقام معظم رهبری از شبکه ای نامرئی در داخل کشور یاد می کنند که در همه جا نفوذ دارد و تصمیمش بر این است که به ارزش های اسلام و انقلاب هجوم بیاورد.

**به خدمت گرفتن مستقیم یا غیر مستقیم استادان غرب زده در دانشگاهها و پمپاژ نظریات معرفتی، اقتصادی و سیاسی منسوخ شده و دسته چندمی به ذهن دانشجویان مملکت.

**حمایت و به کارگیری نشریات و روزنامه هایی که به نفع استکبار و شیطان بزرگ قلم می زنند و مروج افکار شرک آلود و ضد دینی و ضد مذهبی هستند.

**انتشار افکارِ پوسیده و ضد اسلامی از طریق رسانه های جمعی  مثل فرهنگ "به تو چه و به من چه" برای جلوگیری از فرهنگ متعالی و انسانی امر به معروف و نهی از منکر.

**پخش گسترده و ارزان محصولات غیر اخلاقی مثل فیلم ها و شوهای مبتذل در کنار خیابان ها(بدون دخالت جدی نیروی انتظامی و برخورد سهل انگارانه ی قوه ی قضاییه) ...

در تمام این موارد، ملت ما مورد تهاجم نرم کفر جهانی قرار گرفته و می گیرد. پس ما نیازمند مقاومت هستیم. اما نه مقاومت منفعلانه، بلکه مقاومت پویا که برخاسته از انقلابی است که در ذات خود حرکتی رو به جلو و فعال است.

سخن پایانی

اتفاقاتی که این اواخر در مورد ناهیان از منکر افتاده، جای بسی تأمل دارد. سوالات زیادی برای مردم ایجاد شده است. در این قضایا چه کسی یا کسانی مقصرند؟ آیا این حرکات، سازماندهی شده است؟ برخورد قوه ی قضائیه با اراذل و اوباش چگونه بوده و خواهد بود؟... علی ای حال در وضعیتی که فرهنگ ضد اسلامی و غیر انسانی "به تو چه و به من چه"، در بین اقشاری از مردم رواج دارد، آن روحانی و طلبه ی آمرِ به معروف، جزء مقاومان فرهنگی و جزء زنده کنندگان فرهنگ انسانی و اسلامی امر به معروف و نهی از منکرند.                                            

امروز شیطان با تمام جلوه ها، ابزارها و لشگریانش، برای اغوای بشریت، به میدان آمده است. امروز شیطان و لشگریانش تمرکز ویژه ای در عرصه ی فرهنگی مبذول داشته اند. بی شک این تمرکز به دلیل قَسَمی است که به عزت پروردگار یاد کرده است که بشر را از راه خدا منحرف کند. ابلیس قسم نخورد که بشر را بکشد یا زخمی کند، بلکه قسم خورد که آدم و فرزندانش را از صراط مستقیم، منحرف کند. امروز، روزِ مقاومت فرهنگی یاران آخرالزمانی حسین علیه السلام است. البته مقاومت فرهنگی نه به معنای حفظ وضعیت موجود، بلکه به معنای ترویج روزافزون معنویت و فضایل انسانی و عدالت و هجوم به سنگرهایی که مشغول ترویج فرهنگ مبتذل و غیر انسانی می باشند.  

والعاقبة للمتقین

آذین بندی یا اسراف بندی!

آذین بندی یا اسراف بندی!

گویا یکی از اهدافی که حضرت آقا در نامگذاری سال ها به دنبالش هستند، تقویت یا تکمیل ابعاد مختلف فرهنگ عمومی کشور است. مطالبات امام خامنه ای، از سال 88 که سال "اصلاح الگوی مصرف" نامگذاری شد تا امسال که سال "جهاد اقتصادی" است، بر روی سه محور "الگوی مصرف"، "کار" و "اقتصاد" متمرکز بوده است. جدای از ارتباطی که نامگذاری این سه سال با هم دارند، یک روند منطقی را نیز دنبال می کنند؛ اینگونه که ابتدا جامعه باید عادت های غلط مصرفی اش را اصلاح کند، سپس باید در کار و فعالیت همتی مضاعف به خرج دهد و بعد از آن باید چیزی بالاتر از همت و کار مضاعف، یعنی در این زمینه(اقتصادی) "جهاد" کند.

یکی از نقاط منفی فرهنگ عمومی مردم کشور ما، الگوی مصرفمان است. مصادیق متعددی را می توان نام برد که در آنها، الگوی مصرفی ما، متأسفانه ذیل مفهوم "اسراف" جای می گیرد. مسئولین در سال 88 که سال اصلاح الگوی مصرف بود، اقدام خاصی در حد و اندازه های مطالبه ی رهبر عزیز، انجام ندادند. البته فعلاً نمی خواهیم در این مورد که چه کسی کم کاری کرده یا چرا کم کاری کرده، صحبت کنیم؛ که در این صورت باید یک لیست بلند بالا از رئیس صدا و سیما گرفته تا پدر و مادرهای خودمان، فهرست کنیم.

معنای اسراف و برخی مصادیقش:

اسراف در لغت به معنای تجاوز کردن و از حد گذشتن در هر کاری است که انسان انجام می دهد. همچنین یکی از معانی قرآنی اسراف، زیاده روی در خوردن یا مصرف آنچه حلال است، ذکر شده است. در متون دینی به صراحت از اسراف به عنوان گناهی کبیره یاد شده است و آیات متعددی در قرآن مسرفان را توبیخ می کند و آنها را به عنوان کسانی معرفی می کند که خدا دوستشان ندارد(31 اعراف) و نیز کسانی که اهل دوزخند(43 غافر).

متأسفانه در حال حاضر مصادیق اسراف در کشور ما، زیاد است. هر کسی با یک نگاه به دور و بَرَش، می تواند مواردی را نام ببرد که از مصادیق بارز اسرافند:

*اسراف در استفاده از انرژی ها(مثل برق) و مواهب طبیعی(مثل آب و گاز) با وجود پله کانی شدن قیمت آنها؛ مثل استفاده ی -بی رویه ی- آب تصفیه شده برای شستن وسایل نقلیه؛

*بریز و بپاش های بی مورد و مسرفانه- که بیشتر از سر چشم و هم چشمی است- در برخی مهمانی ها و مخصوصاً در این روزها در برخی عروسی ها؛

*خریدن ها و عوض کردن های مکرر و بی مورد گوشی های موبایل با توجه به اینکه هر روز مدل جدیدتری از گوشی ها به بازار می آید؛

*اسراف در خرید های شخصی و خانوادگی مثل خرید بیش از حد اسباب بازی و لباس های گوناگون برای بچه ها و خرید های بی مورد لوازم منزل؛

*اسراف در وقت، مثلاً شخص کلی وقت می گذارد تا ببیند قرارداد فلان بازیکن فوتبال از فلان تیم دسته  nاُمی با تیم چیزسازی روستای فلان به کجا رسید!

اینها فهرست کوچکی از اسراف هایی است که ما یا خدای نکرده انجام می دهیم یا حداقل مشاهده می کنیم.

آذین بندی یا اسراف بندی!

 شعبان در کشور ما به دلیل ولادت های با شکوهی که در این ماه  قرار دارد، خصوصاً ولادت حضرت مهدی علیه السلام، حال و هوای ویژه ای دارد؛ این را می توان از چراغانی ها و آذین بندی های خیابان ها و کوچه ها و مساجد، به راحتی فهمید. اگر از کسانی که پیگیر چراغانی و تزئینات کوچه و محله اشان هستند، بپرسید که چرا این کارها را انجام می دهند معمولاً پاسخ می شنوید که برای رضای خدا و امام زمان عج. اما آیا رضایت خدا و امام زمان علیه السلام با اسراف و هدر دادن سرمایه ی ملی، به دست می آید؟!

یکی از چیزهایی که در این روزها رایج است، چراغانی کوچه و محله است؛ اما  متأسفانه در جاهای مختلفی، مشاهده می کنیم که ریسه هایی که برای چراغانی در کوچه و خیابان استفاده می شوند، نه تنها در تمام طول شب بلکه در طول روز هم روشن اند و برق مصرف می کنند! این موضوع حتی در برخی ساختمان های ادارات دولتی یا شهرداری ها نیز بعضاً مشاهده شده است. حساب کنید اگر در هر کوچه در کشور، یک ریسه، به مدت یک هفته، شبانه روز روشن بماند، چه هزینه ی هنگفتی به  کشور تحمیل می شود.

 یکی دیگر از فرهنگ هایی که در این چند سال باعث اسراف شده است، استفاده از زرورق های یکبار مصرفی است  که برای زیبایی و تزئین در کوچه ها و خیابان ها آویزان می کنند. معمولاً این زرورق ها که مقدارشان هم کم نیست، بعد از اتمام مراسم، دور ریخته می شوند که به هر حال یک نوع هدر رفت سرمایه حساب می شود. بهتر است به جای این زرورق ها از پرچم های کوچک استفاده شود که قابلیت ماندگاری برای سال های آینده را نیز داشته باشد.

نکته پایانی:

در سال جهاد اقتصادی همه ی افراد جامعه موظفند(وظیفه ی شرعی) که به هر طریقی که می توانند به رشد اقتصادی کشور کمک کنند. بدیهی است که آنهایی که مسئولیت یا پست بالاتری دارند، جهادشان مشکل تر و وظایفشان بیشتر است. البته این را هم باید اضافه کرد که جهاد اقتصادی منحصر به مسئولین یا مؤثرین اجتماعی نیست بلکه هر کسی حداقل در زندگی فردی و خانوادگی خودش می تواند در این جهاد شریک باشد.

والعاقبة للمتقین

ترور دولت توسط جریان انحرافی

جریان انحرافی و ترور دولت

ترور دولت توسط جریان انحرافی 

به مناسبت برگزاری همایش بین المللی مبارزه جهانی با تروریسم، تصمیم گرفتم از نگاهی دیگر به این پدیده شوم و مصیبت بار بپردازم. قبل از آن، لبّ پیام حضرت آقا به این همایش را در دو-سه جمله اینطور باید بیان کرد:

*یکی از کارهای اساسی نشست کنونی، تعریف روشن و دقیق از تروریسم است.

*جمهوری اسلامی ایران مبارزه با این پدیده شیطانی را تکلیفی تخلف ناپذیر برای خود می داند.

*در نظر سردمداران نظام سلطه، تروریسم عبارت است از هر آنچه منافع نامشروع آنان را تهدید کند.

*************

مفهوم تروریسم، مفهومی آشنا از قدیم الایام در بین گروه ها و حکومت ها و احیاناً مردم بوده است. اولین ترور در خانواده ی حضرت آدم علیه السلام اتفاق افتاد و اولین تروریست را باید قابیل دانست که در این صورت اولین قربانی ترور، هابیل می باشد.

ترور سخت

وقتی صحبت از ترور و تروریسم می شود، ذهن خیلی از افراد متوجه سلاح و تیراندازی و بمب گذاری و... می شود. اما واقعیت این است که تروری که در آن، شخص، با سلاح و یا در عملیات بمب گذاری و...، حذف فیزیکی می شود، شاید نازلترین و پیش پا افتاده ترین نوع ترور است که اصطلاحاً به آن ترور سخت گفته می شود. در حال حاضر آمریکا و رژ‍یم صهیونیستی و در کنار آنها در جریان بیداری اسلامی، آل سعود، از نمادها و سمبل های این نوع ترور در جهان محسوب می شوند.

در طرف دیگر جمهوری اسلامی ایران قرار دارد که مورد بیشترین و بدترین ترورها در طول حیاتش، قرار گرفته است. از بزرگترینِ این ترورها، ترور 72 تن از بهترین خدمت گزاران نظام اسلامی در 7 تیر 1360 و حادثه تروریستی انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافق ظاهرالصلاحی به نام کشمیری-که توانسته بود منافقانه به شخصیتی مثل شهید رجایی بسیار نزدیک شود- را میتوان نام برد.

ترور نرم

نوع دوم از انواع ترور موسوم به ترور نرم است.در این نوع ترور از بین بردن فیزیکی ترور شونده مطرح نیست؛ بلکه از بین بردن شخصیت ترور شونده و یا انحراف در شخصیت و رفتار او مدِّ نظر است. ابزار در این شکل از ترور، اسلحه و بمب و از این قبیل چیزها نیست بلکه از گفته ها و حتی حرکات یک شخص تا پیچیده ترین رسانه های جمعی می توانند در محدوده ی ابزاری ترور نرم قرار بگیرند.با بررسی های تاریخی و تأمل در این باره می توان ادعا کرد که ترور نرم به مراتب کثیف تر و موثرتر از ترور سخت بوده است. در ترور سخت حداکثر این است که ترورشونده از بین می رود ولی در ترور نرم، ترور شونده، حتی امکان دارد به مهره ی ترورکننده تبدیل و دنباله رو اهداف او شود. در مورد پیامبر اسلام و ائمه علیهم السلام هر دو نوع ترور اعمال شد. وقتی پیامبر اسلام را نتوانستند با حذف فیزیکی از بین ببرند، خط مشی ایشان را که بعد از آن بزرگوار قرار بود ولی مطلق خدا، حضرت علی علیه السلام، ادامه دهد به انحراف کشاندند؛ یعنی یک نوع ترور نرم انجام دادند.

ترور دولت توسط جریان انحرافی

با توجه به تعریف ترور نرم باید اذعان کنیم که دولت دهم و شخص آقای احمدی نژاد، توسط جریان انحرافی موجود در بدنه ی دولت، ترور شده است. البته همانطوری که گفته شد این نوع ترور باعث حذف فیزیکی دولت و رئیس جمهوری نمی شود بلکه تا جایی که می تواند تلاش می کند که شخصیت رئیس جمهور و همچنین شخصیت دولت اصولگرای برآمده از بطن مردم را به انحراف بکشاند و در این زمینه نیز تا حدی موفق بوده است.اگر منافقین و مسعود کشمیری با حذف فیزیکی بهترین نیروهای انقلاب، قصد داشتند در حرکت امت اسلامی به سوی آرمان های انقلاب اسلامی خللی ایجاد کنند، جریان انحرافی و در رأس آن مشایی، با ترور نرم قصد دارند به خیال خام خودشان، حرکت ملت را که به سوی این آرمان ها در حرکتند، منحرف کنند.      

والعاقبة للمتقین

موضوع اصلی و فرعی مملکت کدام است؟

موضوع اصلی و فرعی مملکت کدام است؟

در طول سه دهه و اندی عمر نظام اسلامی، مردم سه دوره متفاوت را تجربه کرده اند. اولین این دوره ها، دوره ی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی موسوم به دوره ی سازندگی بود که شعار کلی در این دوره، سازندگی کشوری بود که هشت سال جنگ تحمیلی را تجربه کرده و ویرانی ها و عقب افتادگی های بسیاری از نظام منفور ستم شاهی به ارث برده است. این دوره بر خلاف تذکرات متعددی که حضرت آقا در مورد بحث پیشرفت و سازندگی توأم با عدالت می فرمودند؛ عدالت خیلی محلی نداشت. در نتیجه این دوره  بیشتر به نفع سرمایه داران و کاخ نشینان سپری شد.

دوره دوم به ریاست جمهوری خاتمی و موسوم به دوره اصلاحات، در واقع جریانی بود که از دلِ دوره ی سازندگی سر برآورد. شعار اصلی این دوره بر خلاف مانیفست امام و موضوعات اصلی کشور، اصلاحات سیاسی و ایجاد جامعه ی باز بود که نتیجه اش جز فراموش کردن اهداف انقلاب و پیشروی به سمت اصلاحات آمریکایی نبود.

شاخصه ی اصلی این دو دوره، مخصوصاً دوره ی اصلاحات، تنزّل شعارهای اصلی انقلاب و در جاهایی انحراف واضح از مواضع امام و رهبر و انقلاب بود. یعنی موضوعات فرعی، جای موضوعات اصلی که همان مانیفست ارائه شده توسط ولایت فقیه است را گرفته بود.و به همین دلیل بود که جریان مجریه ی کشور، خیلی از توان نیروهای انقلابی و حزب اللهی را گرفت و باعث درگیر شدن خیلی از آنها به مسائل فرعی و حاشیه ای شد؛ در حالی که این نیرو و پتانسیل می بایست برای صدور انقلاب به مردم تشنه ی سراسر جهان صرف می شد؛ که در این صورت بیداری اسلامی حال حاضر، 20 سال پیش رخ می داد. علی ایُّ حال جریان انقلاب با تدبّر و بصیرت الهی حضرت آقا، از این دو گردنه ی پر پیچ و خم عبور کرد.

شعار اصلی دوره ی سوم به ریاست احمدی نژاد، بازگشت به آرمان های امام و انقلاب بود. 4 سال ابتدایی این دوره نسبت به دوره های قبل، بیشترین تطابق را با آرمان های انقلاب و مطالبات رهبری داشت. دستاورد این تطابق نسبی، چیزی فراتر از حمایت و همکاری مردم با دولت و پیشرفت های عظیم علمی و ساخت و ساز کشور و موفقیت های بزرگ در بحث سیاست خارجی بود. اما متأسفانه با سربرآوردن جریان انحرافی در بدنه ی دولت، تطابق نسبی کارهای دولت با مانیفست اسلام ناب به کمترین حدّش در این چند سال رسیده است.

حضرت آقا بارها این نکته را متذکر شده اند که مواظب باشید موضوعات فرعی جای موضوعات اصلی را در کشور نگیرد.موضوعات اصلی کشور در حال حاضر بحث جهاد اقتصادی، بیداری جهان اسلام، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، تحول در علوم انسانی، بحث اتحاد جریان انحرافی و فتنه گران، دیپلماسی خارجی و کمک به سوریه به دلیل حساسیت کمربند مقاومت و از این قبیل چیزها است. و متأسفانه موضوعات فرعی هم همین چیزهایی است که الان خیلی ها با آن درگیرند. مجلس دولت را متهم به بی قانونی می کند. دولت به مجلس در مورد ایستادن در برابر قانون برنامه پنجم تذکر می دهد و مجلس را در رأس امور نمی داند!. قوه ی قضاییه به جای مبارزه و تسریع در برخورد با پرونده های کلان اقتصادی و فرهنگی مشغول حاشیه ها است و قس علی هذا.

در انتها باید گفت:ما با پرداختن به مسائل فرعی و فراموش کردن مسائل اصلی کشور، در واقع در زمین فتنه گران و جریان انحرافی بازی می کنیم. اظهارنظرهای شاذّ و دشمن پسند جریان انحرافی نباید ما را از پیگیری جریانات و مسائل اصلی کشور منحرف کند.   

  والعاقبة للمتقین

تو، تنها، فرزند خََلَف فاطمه ای

ارتحال امام خمینی

تو، تنها، فرزند خََلَف فاطمه ای

مگر می شود برای ارتحال تو چیزی نگفت و ننوشت. ولی گویا گفتن و نوشتن در مورد تو، از نگفتن و ننوشتن، سخت تر است. برای گفتن در مورد تو زبان ها بند می آید و برای نوشتن از تو قلم ها می شکند.

کسی تو را فقیه زبر دستی می خواند و از درایت بالای استدلالی ات، سخن می گوید. دیگری از فلسفه ی تو می گوید و ملاصدرای معاصر، می خواندت. بعضی دگر مرد سیاست می خوانندت و بصیرت سیاسی-اجتماعی تو را می ستایند. آن دیگری از عرفان تو می سراید و در قافیه ی کلماتش به جای "خمینی"، "عارف واصل" می گذارد. بچه ها چهره ای از تو را می شناسند که یک لبخندش، تمام دنیا و مافیهایش را به بازی می گرفت. دشمنان انگشت به دهانِ هیبت و اقتدار تواَند...

اما تو هیچ یک از اینها به تنهایی نیستی. همه ی اینها هم نمایانگر وسعت روح خدایی تو نیست. تو را نه فقیه می نامم و نه عارف و نه مرد سیاست و نه حتی "خمینی".بلکهتو، تنها، "فرزند خَلَففاطمهای".

الگوی حسین علیه السلام در کربلای عراق، فاطمه بود و الگوی تو هم در کربلای ایران، فاطمه. راستی الگوی مهدی علیه السلام در نبرد نهایی نیز مادر پهلو شکسته است...

مطمئنم اگر در کربلا بودی، مثل علی اکبر و قاسم علیهما السلام نشان می دادی که "فرزند فاطمه" ای. اما گویا تو ذخیره ای بودی که باید قرن ها بعد بیاید و فریاد بزند که: الگوی مستضعفین عالم بین قیام حسین علیه السلام و قیام نهایی مهدی علیه السلام هم، "فاطمه" است.

والعاقبه للمتقین  

ملک عبدالله و جایزه ی صلح نوبل

ملک عبدالله و جایزه ی صلح نوبل

واقعاً روزگار عجیبی است. در همان زمان که عکس یک پرنده که در مقابل جُفتش جان می دهد و جُفتش با جیغ زدن و ناله کردن به قول ما آدم ها ناراحتی اش را نشان می دهد، می شود یکی از اخبار مهم و ناراحت کننده، که به سرعت در سراسر جهان پخش می شود و خیلی ها را هم به گریه می اندازد؛ روزانه مردان و زنان و اطفال شیرخواره ای، مظلومانه در همین کره ی خاکی کشته می شوند و صدای درخواست کمکشان یا حتی صدای شیون  ناله اشان، شاید به چندین کیلومتر آنطرف تر هم نرسد.

در همان زمان که دانشمندان غربی تلاش بسیاری می کنند که برای یک سگ معلول که فاقد دو پا است، پاهایی مصنوعی طراحی کنند تا شاید نشان دهند که ما، حتی دغدغه ی معلولیت حیوانات را نیز داریم؛ کسی شاید از آمار کودکان عراقی معلول شده توسط ارتش آمریکا، خبری هم نداشته باشد.

در همان زمان که یک کشور مثل جمهوری اسلامی به دلیل اجرای حکم الهی و شرعی در مورد یک زن بدکاره و همدست قاتل، مورد بدترین هجوم سیستم رسانه ای غالب در دنیا قرار می گیرد و انواع و اقسام تهمت ها ی ضد حقوق بشری و آزادی های انسانی به آن زده می شود، شاید خیلی ها در همسایگی کشور افغانستان هم نفهمند که آمریکا برای مبارزه با تروریسم، مراسم های عروسی را در این کشور بمباران می کند و زن وبچه ها را به خاک و خون می کشاند.

یکی از اتفاقاتی که هر ساله دروغ بودن ادعاهای دنیای غرب- در رأس آنها آمریکا- در مورد دفاع از صلح و دموکراسی و حقوق بشر را بدون دانستن حتی ساده ترین تحلیل های سیاسی و اجتماعی فریاد می زند، اهدای جایزه ای سالانه موسوم به "جایزه ی صلح نوبل" است. این جایزه بنا بر وصیت "آلفرد نوبل" باید به کسی(یا کسانی) اعطا شود که بیشترین نقش را در راه صلح و  برادری ملت ها ایفا کرده است(کرده اند).ظاهراً در وصیت نامه جناب نوبل مشکل خاصی وجود ندارد ولی با نگاهی به تاریخچه و تأمل اجمالی درباره برندگان این جایزه، سریعاً به یکسری تناقضات بدیهی و آشکار می رسیم.

مروری بر برخی افرادی که این جایزه به آنها اهدا شده است، در اینجا، خالی از لطف! نیست:

--"هنری کیسینجر" معروف به قصّاب ویتنام،

-- "انور سادات" به علت خیانت به فلسطینی ها در قضیه صلح اعراب و اسرائیل،

 --"دالایی لاما"ی فراماسون،

 --"یاسر عرفات" از خائنین به آرمان ملت فلسطین،

 --"مناخیم بگین"، "اسحاق رابین" و "شیمون پرز" صهیونیست و از زن و بچه کُش های حرفه ای قرن،

 --"شیرین عبادی" یکی از حامیان همجنس بازی و یکی از مروّجین فرهنگ ضد اسلامی و ضد دینی،

 --"اوباما" اصلی ترین حامی جنایات در فلسطین و افغانستان و پاکستان و اصلی ترین حامی دیکتاتورها مخصوصاً دیکتاتورهای  کشورهای عربی.

چنین پرونده ی سیاهی، جای هیچ تحلیل و کلام اضافه ای را در مورد ماهیت این جایزه باقی نمی گذارد. در اینجا این را هم باید گفت که مفهوم صلح تنها مفهومی نیست که در دنیای غرب وارونه تعریف و به آن عمل می شود.جا داشت اسم این جایزه را "جایزه ی قتل و عام نوبل" می گذاشتند تا حداقل اسم با مسمّایی باشد. 

با خود گفتم اگر 1400 سال پیش نیز این جایزه و کسانی که افرادِ شایسته ی این جایزه را انتخاب می کنند، وجود داشتند، کار خیلی برای آنها سخت تر می شد. آنها باید بین"شمر"،  "یزید"،  "حرمله"،   "خولی"و ... یکی را به عنوان برنده ی جایزه ی صلح، انتخاب می کردند. شاید هم مشترکاً به همه ی آنها جایزه صلح داده می شد!!  

آمار روزانه شهدا، اعدامی ها، زخمی ها و حبس ابدی ها در کربلای بحرین، باعث خون دلی برای انسان می شود که بایکوت و سکوت رسانه های مدعی حقوق بشر و آزادیِ غرب، این خون دل را دوچندان می کند. آل سعود و آل خلیفه دست در دست هم، در حال خراب کردن مساجد و حسینیه ها و آتش زدن قرآن ها و کشتن کودکان و تجاوز به زنان و اعدام جوانان هستند. با توجه به توضیحات داده شده و جنایاتی که در بحرین در حال اتفاق افتادن است، گزینه های زیادی برای دریافت جایزه صلح نوبل امسال وجود دارند. اماآل سعود و در رأسش شخص "ملک عبدالله" به عنوان اصلی ترین حامی و پناهگاه دیکتاتورهای آمریکایی منطقه، گزینه ای مناسب برای دریافت این جایزه می باشد. البته با این فضاحتی که غرب در مورد بازی با الفاظ صلح و حقوق بشر و آزادی به بار آورده است، جای تعجب ندارد که"ملک عبدالله"که اکنون شایسته ی لقب "قصّاب بحرین" می باشد، یکی از اصلی ترین نامزدهای دریافت جایزه ی صلح نوبل شود.   

والعاقبه للمتقین  

لیدرهای خط بگیر، عامل اصلی به هم زدن جَو ورزشگاه

در حاشیه دیدار تیم های فوتبال استقلال و النصر عربستان

لیدرهای خط بگیر، عامل اصلی به هم زدن جَو ورزشگاه

دیروز، چهارشنبه، بچه ها مثل هفته ی پیش، بازی پیروزی-الاتحاد، جلوی درب شرقی ورزشگاه جمع شده بودند. پای بعضی از بچه ها برای اولین بارها بود که به ورزشگاه باز می شد. بالاخره اگر تکلیف این باشه که ظلم ظالمان و مظلومیت مظلومان جهان را با فریاد زدنمون در ورزشگاه نمایان کنیم، این کار را خواهیم کرد؛ همانطور که دیروز این کار رو کردیم.

از ظاهرمون پیدا بود که قراره امروز هم، به قول برادران نیروی انتظامی، اغتشاش!! راه بیاندازیم. پرسیدن های مکررمون در مورد ورودی شماره 10 و سکوی 26 نشون می داد که به قول بچه ها، صِفری(تازه کار) هستیم. برای ورود به ورزشگاه، نیروی انتظامی، 3-4 بار ما رو گشت. یعنی تقریباً بیشتر از مراسمات بیت!. بچه هایی که از ما زودتر اومده بودند، روی صندلی های سکوی 26، که دیگه جایی برای نشستن نداشت، مستقر بودند. با اومدنمون دوستان رو از سکوی 26 بسوی سکوی 28 هدایت کردیم. 30-40 دقیقه ای از نیمه اول گذشته بود که تمام بچه ها در جایگاه مستقر شدند. این هم به دلیل شلوغی جمعیت و ناهماهنگ وارد شدنمون بود. بعضی ها هم که بلیط پایین گیرشون نیومده بود، طبقه ی دوم، بالای سر ما مستقر شده بودند.با شروع نیمه ی دوم، شعارهایمون رو با ذکرهای "یا زهرا" و "یا علی مدد" آغاز کردیم. چند دقیقه بعد هم شعارهای انقلابی ضد آل سعود، شروع شد. "استقلال زلزله، آل سعود قاتله"، "لعن الله علی آل سعود"، "بحرین بحرین بحرین"(به جای شعار معروف حمله حمله حمله) و ...

متأسفانه با گل خوردن استقلال، لیدرهایی که معمولاْ از بالا(مسئولین باشگاه استقلال) خط می گیرند، عصبانیت ناشی از گل خوردن استقلال رو، روی دانشجویان و مردمی که برای حمایت از مردم مظلوم کربلای بحرین، به ورزشگاه آمده بودند، خالی کردند.گویا بعضی از لیدرها عامل این گل خوردن رو حضور بچه حزب اللهی ها و شعارهاشون می دونستند!! و با سوء استفاده از فضای هیجانی و احساسی حاکم بر ورزشگاه، برخی از تماشاگران رو تحریک کردند برای شعار دادن علیه ما. اون وسط کسی نبود بهشون بگه که بابا هفته ی پیش، تو برد پیروزی هم ما این شعارها رو می دادیما. دو تا از لیدرها وقتی با بی توجهی ما نسبت به این شعارها مواجه شدند، وحشیانه به داخل جمعیت ما، هجوم آوردند و با تعدادی از بچه ها درگیر شدند و خلاصه به هر کسی نزدیک تر بودند، مشتی، لگدی، فحشی نثار می کردند. این حرکات زشت و تأسف بار جلوی چشم مسئولین و بازیکنان باشگاه عربستانی صورت گرفت تا آدم کُش های آل سعود هم به ریشِ منِ حزب اللهی بخندند و هم حماقت بعضی از لیدرها رو تحسین کنند.

خیلی غیر عادی به نظر می رسه. بعضی از لیدرهایی که از بیت المال جمهوری اسلامی حقوق دریافت می کنند، اگر عامل تحریک تماشاگران برای سر دادن شعارهای ن‍ژادپرستانه و رکیک(مثل بازی دیروز که شعار نژادپرستانه و مستهجن، "هالالای لای هالالای لای، عرب ... "سر داده شد) نبودند، حداقلش اینه که در برابر این حرکت غیر اخلاقی، سکوت کردند.( دوستان حتماً می دانند که در همه جای دنیا باشگاه ها رو به خاطر شعارهای نژادپرستانه ی تماشاگرانشون، جریمه های بعضاً سنگینی هم می کنند). این در حالی بود که با سر دادن یک شعار انقلابی در حمایت از مردم بحرین، سریع موضع می گرفتند و برخی تماشاگران رو تحریک می کردند و گل خوردن استقلال رو به ما نسبت می دادند!!. البته حرکات بعضی از بازیکنان استقلال نیز در این طرز برخورد بی تأثیر نبود. بازیکنانی که صدها میلیون تومان پول که در اصل باید صرف ورزش کارگران و کارمندان زحمت کش بشود رو دریافت می کنند و اینگونه عمل.

با عنایت به موارد بالا و با توجه به اینکه آل سعودی ها، حضور دانشجویان و مردم حامی مظلومان بحرین رو در ورزشگاه پیش بینی می کردند و قطعاً از این امر ناراحت بودند و هراس داشتند،نیروهای اطلاعاتی خوب است که پیگیر این قضیه باشند که خدایی نکرده ارتباطی بین لیدرها یا افراد دیگه با مسئولین باشگاه عربستانی و آل سعودی ها صورت نگرفته باشه که در این صورت این یک خیانت آشکار هم به جهان اسلام و هم به مردم ایران و هم به باشگاه استقلال بوده است. پر واضح است که آل سعودِ آدم کُش برای این اختلاف افکنی ها در ام القرای جهان اسلام و در نتیجه خوراک رسانه ای و شانتاژ خبری علیه جمهوری اسلامی و مردم ایران از هیچ هزینه و اقدامی صرف نظر نخواهد کرد.  

   والعاقبة للمتقین 

نیروی انتظامی، پاسخگو پاسخگو

نیروی انتظامی، پاسخگو پاسخگو

 اتفاقات روز سه شنبه در ورزشگاه آزادی در جریان بازی دو تیم پیروزی ایران و الاتحاد عربستان یکی از خجالت آورترین روزهای نیروی انتظامی بود.در جریان این بازی که گروهی از دانشجویان و افراد انقلابی و بادرد برای حمایت از مردم مظلوم بحرین و برائت از دیکتاتورهای آل سعود و آل خلیفه به ورزشگاه آمده بودند، متأسفانه با برخورد زشت نیروی انتظامی مواجه شدند.

 به دلیل بایکوت خبری که این روزها رسانه های مدعی حقوق بشر در جهان علیه مردم مظلوم بحرین- که زمانی جزء این آب و خاک بودند و همین الان خیلی از آن ها زیر گلوله های مزدوران وهابی آل سعود، کشته و مجروح می شوند- اعمال می کنند؛ عده ای از دانشجویان و مردم باغیرت و انقلابی، بازی پیروزی با تیم عربستانی را بهترین فرصت برای رساندن پیام مظلومیت مردم بحرین به گوش جهانیان یافتند و تصمیم گرفتند به همین منظور در ورزشگاه حضور بهم رسانند. اما متأسفانه از همان درب ورودی اول، برخورد زشتی با جوانان متدین شد. از ممانعت از ورود پرچم ها و بنرهای تهیه شده برای مردم بحرین گرفته تا کنترل بدنی شدید در حدِ گشتنِ داخل کفش ها و جوراب ها!! اما این حرکت خجالت آور روی سکوهای ورزشگاه نیز ادامه داشت. طوری کهتقریبا 90-80 درصد افراد نیروی انتظامی و یگان ویژه، جوانان ارزشی و عدالت خواه را دوره کرده بودند و پرچم ها و بنرها را به محض اهتزاز، مصادره یا پاره می کردند!! این رفتارها در حالی صورت می گرفت که با عده ای تماشاگرنما که فحش های ناموسی و رکیک سر می دادند، کوچکترین برخوردی صورت نمی گرفت!

 بله اشتباه نکنید. موارد بالا عکس العمل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی!! مستقر در ورزشگاه آزادی، با نماینده های مردم اهل بیتی و پابرهنگان خونِ دلِ خورده و متدین کشور بود. نمایندگان همان مردمی که در فتنه ی 88، مادرش به او گفته بود که اگر برای دفاع از نظام اسلامی و جان دادن برای آرمان های اسلام و انقلاب، از بوشهر به تهران نیاید، شیرش را حلالش نخواهد کرد.

رسانه های بی هویت:

 در طرف دیگر این ماجرا، اظهار نظرهای غافلان و مزدبگیران تفکر غرب در داخل کشور، که تکمیل کننده ی جوسازی های خارجی رسانه های سعودی و صهیونیستی بود، عجیب و قابل تأمل به نظر میرسد. البته در اینجا قصد نداریم به این لجن پراکنی ها بپردازیم، اما برای اینکه ببینیم در مملکت امام زمان علیه السلام چه مطالبی در قالب مطبوعات منتشر می شود، نمونه ای می آوریم:

روزنامه زرد و سیاه نمای "روزگار" در سرمقاله دیروز خود به اتفاقات ورزشگاه آزادی پرداخت و حرکت انسانی دانشجویان و مردم را در ورزشگاه آزادی، تلاشی برای بر هم زدنِ بازی پیروزی- الاتحاد نامید!!ع.س با تمسخر جوانان و مردم متدین که هم صدا با تمام آزادی خواهان جهان- از کشورهای اروپایی و آمریکایی بگیر تا دورترین کشورهای آفریقایی- بر ضد جنایت های دیکتاتورهای سعودی در بحرین شعار سر می دادند را به آتش زدن عبارت های"لا اله الا الله" و "محمد رسول الله" متهم کرد!!این ادعای مضحک توسط کسی مطرح می شود که حداقل در عکس، فاقد حداقل های ظاهری یک شخص مسلمان است. اگر این سرمقاله در روزنامه های وهابی عربستان چاپ می شد، احتمالا نویسنده اش مورد تشویق خاندان آدم کش آل سعود قرار می گرفت. البته نه از تازه به دوران رسیده هایی که بویی از فضاهای مذهبی و هیأتی به مشامشان نرسیده، انتظاری است و نه از روزنامه ی زردی مثل روزگار که جنبش های اسلام خواهی و عدالت خواهی مردم منطقه را تلاشی برای دموکراسی خواهی می داند! و نوشته هایش پر است از افکار ضد دینی و ضد اسلامی(فمنیسم و عرفان های دروغین و ...).

سخن پایانی:

 سردار احمدی مقدم و آقای کاشانی(ناظر بازی)، کسانی که مورد ضرب و شتم نیروی انتظامی قرار گرفتند، همان بسیجیانی هستند که در اغتشاشات فتنه ی 88، از مال و ناموس و هویت این مردم، در برابر اغتشاش گران دفاع کردند و تعدادی از آنها نیز حسینی(علیه السلام) شدند و به قافله ی کربلاییان پیوستند.

  "غلام حسین کبیری" و "امیر حسام ذوالعلی"، ای سرداران شهید 8 ماه دفاع مقدس در فتنه ی امویان، جای شما در ورزشگاه آزادی برای فریاد علیه فتنه ی سعودیان، جداً خالی بود. آن روزها که خون بر ناحق ریخته شده ی شما، آتش فتنه ی امویان سبز را خاموش کرد، احتمالا برادران تماشاچی و کنار خیابان ایستاده ی نیروی انتظامی، حق ماموریت برای مقابله با فتنه، دریافت می کردند!!

والعاقبة للمتقین