حزب الله

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد...

حزب الله

آری اگر میخواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین علیه السلام است و از مرگ نمی هراسد...حزب الله مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی لرزاند، از جنگ خسته نمی شوند، ترس به دل راه نمی دهند، بر خدا توکل می کنند و عاقبت نیز از آن متقین است...

سردار بی "سر" خاکریزهای علم و دانش

شهید مصطفی احمدی روشن

سردار بی "سر" خاکریزهای علم و دانش

خیلی وقت است که قافله ی اصحاب شهیدِ حسین علیه السلام، دیگر هفتاد و دو نفر نیست. نیم روز عاشورا زمان را درنوردیده و بر کل تاریخ منطبق شده است. حسین جان! حصار زمان قادر نیست کربلا را در سال 61 هجری محصور کند... مگر خون تو در دشت نینوا محصور ماند که عاشورا در سال  61 هجری محدود بماند. حتی محدودیت مکان هم قادر نیست، کربلا را در "کربلا" محصور کند. "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا".

تاریخ بعد از "ظهر آن روز" بر همه ی اینها شاهد است و گواهی خواهد داد. گواهی خواهد داد در کربلای پنج و فتح المبین و والفجر چه گذشت. دوکوهه، شرهانی، قتلگاه فکه! یا زهرا گفتن های اصحاب آخرالزمانی حسین را که فراموش نکرده اید... وای خدای من! چه دارم می گویم ؟! فراموش کرده بودم که شهید خودش از شاهدان روز قیامت است. زمان و مکان شرمنده می شوند که به رشادت های شهیدان، شهادت دهند.

حاج مصطفی شهادتت مبارک. اولین بار که عکست را دیدم، فکر کردم می شود آرمانهایت را از افق و عمق نگاهت، خواند. اما باز هم مثل جریان دیدن عکس های شهدا، از باقری و همت و بروجردی گرفته تا کبیری و ذوالعلی، رودست خوردم. میدان دید چشم زمینی من قادر نیست افق های نگاه انقلابی ات را درک کند...اگر ما در زمان بدر و خیبر هستیم، پس تو هم، حاج مصطفی، سردار بی سرِ خیبر و بدری.

علی کوچولو! دندان هایت را از این درد به هم بفشار و بغض یتیمی را در سینه ات نگه دار و زود بزرگ شو و عَلَم پدر را بالا بگیر و به تاریخ نشان بده که ملتی که شهادت دارد، شکست ندارد؛ به تاریخ نشان بده که بی وفایی کوفیان، تکرار نخواهد شد و ملت و دانشگاه ما با مشاهده ی این ترورها، در برابر استکبار زانو نخواهند زد.       

راستی حاج مصطفی! سردار فاتح خاکریزهای دانش هسته ای، خوش به حالت. تو هم بالاخره به دسته ی "شهدای بی سر" پیوستی. امشب اولین شب مهمانی ات در کربلاست. سلام ما را به تنهاترین سردار برسان و به سالار شهیدان بگو که دیگر تنها نیستی عزیز فاطمه. فرزندان خمینی(ره) و علمدارش خامنه ای، بعضی هایشان بر عهد با تو وفا کردند و در این راه شهید شدند و بعضی هم منتظرند در حالی که تغییر و تبدیلی در عهد و پیمانشان نداده اند. دست ما را هم بگیر و ما را به قافله ی شهیدانت برسان.

و العاقبة للمتقین

 

 

می خواهند "عمار" شوند(جشنواره فیلم عمار)

می خواهند "عمار" شوند.

چهارشنبه افتتاحیه ی جشنواره فیلم عمار بود. ساعت 16 قرار بود برنامه شروع شود. حدوداً ساعت 16:15 دقیقه بود که به سینما فلسطین رسیدیم. وارد سینما که شدیم، خودِ آقا وحیدِ جلیلی داشت قرآن افتتاحیه را تلاوت می کرد! یعنی کسی که باعث و بانی جمع کردن فیلم سازان و مستندسازان جوان و انقلابیِ جشنواره بود...صدای خوبی داشت. خدا خیرش بدهد، از آن انقلابی های پابرهنه است! از همان ابتدا چیزی که ما را خیلی اذیت می کرد، صندلی های خالی سینما فلسطین بود. از این همه صندلی شاید 100 تایی از آنها پُر بود. جشنواره ای که بدون شک مخالفان زیادی در داخل و خارج از کشور دارد، نباید اینقدر غریب بماند.

سینما مال ما نبوده یعنی مبدء و به نحوی مخترعش-اگر بتوان اسم اختراع بر آن نهاد- ما نبوده ایم؛ اما چه بخواهیم و چه نخواهیم هنرهای تصویری مثل فیلم، در حال حاضر نقش مؤثر و بارزی در پیشبرد یک تفکر و فرهنگ خاص ایفا می کند. در غرب روال بر این منوال است که اول یک فکر تولید می شود-فکری که هم راستای تفکر تمدن غرب است- و بعد این فکر تئوریزه می شود و به شکلی منطقی درمی آید و بعد توسط تمام ابزارهای موجود از جمله کتاب، روزنامه، سایت، سینما، موسیقی، تلویزیون و...بمباران تبلیغاتی می شود تا به فرهنگ عمومی تبدیل شود.

مثلاً فرض کنید آزادی در مصرف یا همان مصرف گرایی به عنوان یک فکر مطرح می شود، این فکر توسط تئوریسین ها به شکل منطقی درمی آید و بعد توسط ابزارها و پتانسیل های موجود در غرب، به شدت تبلیغ می شود. این چرخه ی باطل با ورود سرمایه دارها تکمیل می شود. در واقع سرمایه دارها، فکر تئوریسین ها را می خرند و بعد فکر تولید شده با ابزارهای موجود-که آنها هم در اختیار سرمایه دارها است- به فرهنگ عمومی تبدیل می شود؛ در انتها نیز سود این فرهنگ عمومی غلط، به جیب کمپانی ها و سرمایه دارها می رود...

با توجه به چیزهایی که گفته شد، فرض کنید که در دنیا کسانی پیدا شده اند که می خواهند از این ابزارهای موجود مثل سینما در چرخه ای غیر از این چرخه ی باطل، یعنی چرخه ای غیر از چرخه ی زور(ابزارهای تحمیل) و زر(سرمایه سرمایه دارها) و تزویر(فکر تئوریسین ها)، فضائل انسانی و عدالت را ترویج دهند... چرخه ای که نه سرمایه ی آنچنانی دارد- در مقایسه با حریف تقریباً صفر است- نه تئوریسین های آنچنانی-خیلی معدود- که در این موضوعات وارد شده باشند و این عَلَم افتاده را بردارند...فقط می ماند یک عده برو بچه های انقلابی که می خواهند پیام ظلم ستیزی و عدالت طلبی و در یک کلام پیام انقلاب خمینی(ره) را به گوش جهانیان، در یک نبرد نابرابر و با دستان خالی ولی قلب های استوار و با توکل برسانند..."أین عمار" رهبر را همیشه با خودشان زمزمه می کنند تا "عَلَم عمار" پایین نیاید.

بروبچه های جشنواره ی فیلم عمار، آقا وحید، حاج نادر طالب زاده! اگر نمی شناختمتان حتماً می آمدم و بِهِتان می گفتم که " قلّت عدد " و " کثرت عدوّ "، گام های عمارگونه ی شما را سست نکند؛ اما می دانم کسانی که از صدای نجیب و فریم های تاریخی روایت فتح سید مرتضی الهام می گیرند، مثل خود آقا مرتضی، نه به " قلّت عدد " می نگرند و نه به " کثرت عدوّ "، بلکه تنها به اکسیر "تکلیف" نظر دارند...

حال آیا کسانی که قرار است چنین خاکریزهای بزرگی را به امر رهبرشان فتح کنند، آیا نیاز به حمایت و تشویق بدنه ی حزب الله ندارند. چرا ما حزب اللهی ها تشویق هایمان از یک حرکت انقلابی-فرهنگی مثل انتقادهایمان در مورد کم کاری های فرهنگی، صریح و عملی نیست؟

علی ای حال، در انتها وظیفه ی خود می دانم که به نوبه ی خودم از همه ی دوستان بخواهم در این روزهای پایانی جشنواره، به سالن فلسطین بیایند و آثار دوستان را ببینند و باعث دلگرمی و تشویق آنها شوند.   

و العاقبة للمتقین

9 دی، خون تازه ای در شریان انقلاب

۹ دی، خون تازه ای در شریان انقلاب

قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فردی

 همه چیز از انتخابات دهم شروع شد. تقریباً از اوایل سال 88، رفته رفته فکر و ذکر افراد جامعه، اعم از زن و مرد و کوچک و بزرگ معطوف به مهمترین مساله سال، یعنی دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری می شد. بعد از کشمکش و اختلافاتی که در طیف موسوم به اصلاح طلبان برای معرفی نامزد ایجاد شده بود، آنها تصمیم گرفتند که به جای معرفی روحانیِ روشنفکرشان، چهره ی موجه تری را وارد میدان رقابت کنند که هم سابقه ی انقلابیِ خوبی داشته باشد و هم دارای پایگاه مردمی مناسبتری باشد. میر حسین موسوی گزینه ای که به اعتقاد خیلی ها مانند هندوانه ی در بسته ای بود که می توانست پیش بینی نتیجه ی انتخابات را دشوارتر کند. او در سابقه ی خود نخست وزیری حضرت امام(ره) را در کارنامه داشت و البته زمانی نامزد انتخابات ریاست جمهوری می شد که حدود 20 سال از دنیای سیاست فاصله گرفته بود و اصطلاحاً در انزوای سیاسی به سر می برد؛ همین قضیه هم بود که سؤالات و شبهات زیادی ایجاد کرد و از آن بوی یک سناریوی برنامه ریزی شده ی بلند مدت ، به مشام می رسید.

فشار اصلاح طلبان برای معرفی نامزد واحد، بر کروبی، شیخ ساده لوح، کارساز نبود و او نیز وارد رقابت شد. احمدی نژاد نیز که 4 سال پیش از آن، با شعار بازگشت به آرمان های امام(ره) و عدالت طلبی، رئیس جمهور شده بود، انتخابات 88 را تتمه ی کار خود به عنوان سکان دار قوه ی مجریه کشور می دانست. در روزهای پایانی، محسن رضایی نیز به جمع این سه نفر پیوست.

بعد از تبلیغات نامزدها و بویژه ماراتن مناظره ها، مشخص شد که رقابت اصلی بین احمدی نژاد و موسوی است. موسوی به شدت سیاست های احمدی نژاد را زیر سوال می برد و عملکرد 4 ساله دولت او را به باد انتقاد می گرفت. از آن سو احمدی نژاد نیز موسوی را نماینده هاشمی رفسنجانی می دانست که به صورت نیابتی می خواست شکست 4 سال پیش هاشمی را جبران کند. البته حین و بعد از قضایای فتنه ی سبز امویان، هاشمی رفسنجانی به عنوان رأس فتنه، نشان داد که قصدش تنها یک انتقام سیاسی ساده نیست.-از یاد نبریم که سناریوی پیچیده ی استکبار برای براندازی یا ضربه زدن به نظام اسلامی، در همه ی زمان ها نیاز به پایگاهی درون حکومت اسلامی دارد.-

علی ای حال تمام این مسائل باعث شده بود فضای جامعه، فضایی سنگین و با اصطکاک بالا برای گروهها و طرفدارانشان شود. مقام معظم رهبری نیز، مثل همیشه، با رصد کردن اتفاقات، نکاتی را به نامزدها و طرفدارانشان گوشزد می کردند. از جمله نکاتی که حضرت آقا، قبل از برگزاری انتخابات بر آن تاکید داشتند، این بود که می فرمودند: بین طرفداران نامزدها نباید درگیری صورت بگیرد و "هر کس دنبال ایجاد درگیری است، یا غافل است و یا عامل دشمن".- نه تنها در این یک مورد، بلکه در موارد بسیاری، این دید الهی حضرت آقا، خیلی استثنایی و منحصربه فرد است. اینکه از روزها قبل از انتخابات، سناریوی طولانی مدت و پیچیده ی استکبار را پیش بینی کنی و مردم را در آن موارد آگاه کنی، یک امر دو دو تا چهار تای زمینی نیست.-

انتخابات صورت گرفت و حضور خیره کننده ی مردم می رفت تا مردم سالاری واقعی نظام اسلامی را به جهانیان نشان دهد و نقطه قوتی باشد برای پیش بردِ هر چه سریع تر اهداف عالی انقلاب اسلامی. اما شب روز انتخابات موسوی در یک اقدام عجیب و تامل برانگیز و البته بر اساس پازل چیده شده توسط دشمنان، قبل از شمارش آرا، خود را برنده انتخابات معرفی کرد! اینجا بود که جرقه ی آتش فتنه ی سبز امویان زده شد. بعد از شمارش آرا که احمدی نژاد را برنده ی انتخابات نشان می داد، بحث تقلب به عنوان اسم رمز آشوب توسط افرادی مطرح شد. فضا، فضای مناسبی بود برای فعالیت تمام گروه های معاند و ضد انقلاب... همین طور هم شد. تمام گروهها اعم از سلطنت طلب ها، لیبرال ها، ملی گراها، سازمان مجاهدین، خارج نشینان مخالف دین و قرآن و وحی و... میدان را برای تاخت و تاز مناسب دیدند.

روزهای اول بعد از انتخابات، بحث و دعواهای اصلی بر سر تقلب شدن یا تقلب نشدن در انتخابات بود. اما با بررسی مجدد و در نهایت نصب احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور توسط حضرت آقا، اعتراضات و مخالفت ها همچنان ادامه داشت و هر روز رادیکال تر هم میشد و به نظر می رسید هدف فتنه گرها چیزی غیر از اعتراضات ساده، به نتایج انتخابات بوده است؛ گویا آنها موجودیت نظام اسلامی را هدف گرفته اند و داستان تقلب و شمارش آرا و غیره، بهانه ای بوده برای کشاندن عده ای به خیابان ها. یعنی دقیقاً همان دستورالعمل انقلاب های رنگین. اگر مسامحتاً فرض را بر این بگیریم که در ابتدا افسار شتر نفاق، در دست فتنه گرهای داخلی بود، اما رفته رفته شعارهایشان(مانند مرگ بر اصل ولایت فقیه و نه غزه و نه لبنان و ...) نشان می داد، افسار این شترِ بد ترکیب به دست ارباب فتنه گران افتاده است.

کم و بیش از اهداف فتنه گران گفته اند و شنیده ایم. در مورد فتنه ی 88 نویسنده بر این باور است که شرک و کفر جهانی تمام پتانسیل های بالفعل و بالقوه ی خود را تا سر حد امکان بر روی انتخابات متمرکز کرده بود. زیرا باید از نگاه خودشان، ریشه ی محور شرارت یعنی انقلاب اسلامی را بزنند.

 وسیع شدن آتش فتنه دو عامل عمده داشت: اولین و اصلی ترین عامل ، ایجاد شبهه و مطرح کردن صحبت های دو پهلو توسط خواص بی بصیرت و همچنین سکوت بعضی خواص و عامل دوم فعالیت شبانه روزی شبکه های وسیع اجتماعی در فضای مجازی مانند تویتر و فیس بوک، شبکه های فراوان ماهواره ای اعم از خبری و تحلیلی و همچنین فعالیت انواع سایت ها و وبلاگ های فتنه گر بود. لازم به ذکر این نکته مهم است که عامل دوم بدون فرض وجود عامل اول خیلی کارایی نداشته و ندارد.   

 واضح است که استکبار جهانی با توجه به خوی استکباری اش، قطعاً هدف اصلی اش نابود کردن اساس اسلام است و اگر توان آن را داشته باشد (که ندارد) لحظه ای درنگ نخواهد کرد.اما در مرحله ای پایین تر، شرک و کفر جهانی سعی می کند تهاجمش را متوجه گفتمانی از اسلام کند که با زیاده خواهی های آنها مبارزه می کند و اصطلاحاً خواب راحت را از چشم آنها ربوده است؛ اسلام سیاسی ای که مدافع مظلومان و دشمن درجه یک ظالمان و زورگویان است؛ نه اسلامی از جنس اسلام کشور ترکیه که تزش این است که: نماز و روزه و عبادات سر جایش، استقرار سپر موشکی بزرگترین دشمن اسلام و تهدید و توطئه چینی علیه کشوری که در خط مقاومت اسلامی است هم سر جایش!- در این صورت خیلی جای تعجب ندارد که هیلاری کلینتون از مدل ترکیه برای الگو گیری کشورهایی که بیداری اسلامی در آنها اتفاق افتاده است، حمایت کند.-

این نکته را نیز باید اضافه کرد که فتنه دو جنبه ی "تهدید" و "فرصت" را با خود دارد. شما توجه کنید، درست است که فتنه ی سال 88 هزینه ی زیادی برای نظام و مردم داشت، اما بصیرتی که توده های مردم در این ماجرا بدست آوردند، شاید در تاریخ انقلاب اسلامی بی نظیر بوده باشد. به نظر می رسد هر کسی که دغدغه ی دین و انقلاب و نظام اسلامی را دارد، باید از این فرصت طلایی، حتی بعد از گذشت سالها ازاین فتنه -همانطور که حضرت آقا بارها و در هر فرصتی که پیش بیاید، قضایای فتنه ی 88 را مطرح می کنند- برای معرفی و شناساندن و ریشه کن کردن جریان های فاسد و منافق کمال استفاده را بکند که به قول سید شهدای اهل قلم، "جنگ آخرالزمان جنگ بین اسلام ناب و اسلام آمریکایی است".

در انتها باید یاد و خاطره ی شهدای مظلوم مبارزه با فتنه، بالاخص "حسین غلام کبیری" و "امیر حسام ذوالعلی" را که در راه ولایت و آرمان های انقلاب جهانی اسلام- که حالا موج هایش اکثر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی را در بر گرفته است- سینه سپر کردند، گرامی بداریم و برای شادی روحشان صلواتی اهدا کنیم.   

و العاقبة للمتقین

هی روباه خرفت! تو هم هیچ غلطی نمی توانی بکنی.

هی روباه خرفت! تو هم هیچ غلطی نمی توانی بکنی.

ما لانه ی جاسوسی و ترور را تسخیر کردیم، و از این کار ذره ای پشیمان نیستیم؛ ما خیلی وقت پیش به جهان نشان دادیم که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند چه برسد به روباه خرفت. ما پرچم انگلیس را از سردر لانه ی جاسوسی اش به زیر کشیدیم و پرچم امام حسین علیه السلام را به جای آن به اهتزاز درآوردیم. ما حصار چوبی و پوسیده ی تحریم های روباه خرفت را در سفارت جاسوسی و ترور، شکستیم، آتشش زدیم و دور آتش آن، زیارت عاشورا خواندیم. ما در قلب جاسوس خانه ی استکبار نماز شکر و جماعت برپا کردیم و با تکبیرهای بعد از آن، ستون های ساختمان هایش را به لرزه درآوردیم. ما عکس سلسله ی قاجار و پهلوی که قاب شده بود روی دیوارهای سفارت را از جا درآوردیم و زیر پا لِه کردیم تا هوای بازگشت به آن دوران را از مخیّله ی این جماعت پریشان، بیرون بیاوریم. ما شیشه های عمر سفارت انگلیس در تهران را یکی یکی شکستیم و بوی گندش را تقدیم دیوید کامرون کردیم...

ما اوج حماقت کاندیدای ریاست جمهوری شیطان ورشکسته را دیدیم که چطور برای خوش رقصی جلوی صهیونیست ها، ایران را تهدید کرد که: "اگر من رئیس جمهور می بودم، سفارت خانه ی آمریکا در تهران را می بستم! زحمت نکش خانم روسپی؛ سی سالی هست که گریه ی کارتر را فرزندان روح الله درآورده اند و او را به غلط کردن واداشتند که چرا سفارت ما را چهار تا دانشجو فتح کرده اند و جاسوس های ما را 444 روز گروگان گرفته اند و ما هم هیچ غلطی نتوانستیم بکنیم...

رادیو فردا، بی بی سی، رنگارنگ،...حرص خوردن شما جیگرم را خُنک می کند. شما بهتر است به پخش اخبار خیابان های دور و اطراف خودتان بپردازید؛ شما بهتر است که به مردم تان بگویید چگونه پلیس تان با لگد زدن بر شکم زن باردارِ معترض، بچه ی او را سقط کرد؛ شما بهتر است از گاز فلفل زدن در صورت تظاهر کنندگانِ اشغال وال استریت گزارش تهیه کنید؛ راستی بی بی سی چرا مستندی درباره ی برخورد وحشیانه ی پلیس روباه خرفت با مردمش نمی سازد؟!..

هشدار روباه خرفت مبنی بر اینکه ایران با عواقب جدی تسخیر سفارت، مواجه خواهد شد نیز باعث انبساط خاطر ما شد؛ اگر انگلیس هم بخواهد، اربابش آمریکا و سگ نگهبان او این اجازه را به او نمی دهند که بخواهد سفارت خانه اش در تهران را تعطیل کند، چرا که جمهوری اسلامی هنوز دانشمندان هسته ای زیادی دارد؛ ضمن اینکه ارتباط آقازاده های فتنه گران با داخل نیز دچار اختلال می شود.

ما به ‍ژست سیاسی هیک، آنجا که ایران را به قطع رابطه تهدید کرد هم خندیدیم و با اینکه یک روده ی راست در شکمش نیست، گفتیم شاید اینبار خالی نبندد و ما را به آرزوی 33 ساله ی خود برساند و بر سر او و رژیم حاکم انگلیس فریاد زدیم که:

-هی روباه خرفت! مردم ما خیلی وقت است که فهمیده اند که MI6و CIAوموساد، روی هم یک چیزند و فقط پالون هاشان با هم فرق می کند. مردم ما یادشان نرفته است که جان ساورز، رئیس تروریست هایMI6دو روز قبل از ترور شهید شهریاری، گفته بود که از راههای دیپلماتیک نمی توان در مقابل ایران ایستاد و تنها راه مقابله با ایران، اجرای عملیات مخفی و جاسوسی است.

 -هی روباه خرفت! اظهار نظرهای دیپلمات های جمهوری اسلامی تو را به اشتباه نیاندازد؛ وزارت خارجه جمهوری اسلامی وظیفه ی دیپلماتیک خود را انجام می دهد و مردم و دانشجویان وظیفه ی انقلابی خود را...

پیشنهاد: ان شاءالله بعد از تعطیل شدن "لانه ی جاسوسی و ترور" انگلیس، در مکان سفارت، مرکز جهانی بیداری اسلامی را احداث می کنیم و به دیوید کامرون هم پیشنهاد می دهیم که برای کم کردن فاجعه ی اقتصادی کشورش،علاوه بر زیر شلوار، شلوارک، شلوار، گوش پاک کن و دستمال بینی ملکه الیزابت را هم به حراج بگذارد! 

والعاقبة للمتقین 

کجایند اصحاب آخرالزمانی حسین؟

کجایند اصحاب آخرالزمانی حسین؟

این روزها چه روزهای عجیبی است. همه مستقیم و غیر مستقیم،با اشاره،مبارزه ی تو را نشان می دهند؛آنجا که در برابر بی عدالتی و بدعت ها ایستادی تا صراط مستقیم تاریخ گم نشود.آنجا که تعفن حکومت طاغوت، ریشه ی شجره ی هدایت را تهدید می کرد،خون تو بود که آن را بیمه ی ابدی کرد.حسین جان! ظهر آن روز چه کردی که عالم،مبهوت تو شده است؟ گویا عالم ملکوت،ظهر آن روز،دیدنی تر از عالم ناسوت شده بود.وای خدای من!چه اشتباهی!عالم ملکوت قبل از ظهر آن روز،دیدنی تر از عالم ناسوت شده بود. ملائکه از سؤالشان خجالت زده بودند؛ از اینکه پرسیده بودند"چرا باید به آدم سجده کنند؟"  آنها از سرگذشت تو و یارانت در کربلا بی خبر بودند. آنها از رجزخوانی علی اصغرت بر روی دستان رهبرش بی خبر بودند.آنها نمی دانستند صدای گریه ی طفل شش ماهه نه به خاطر تیر سه شعبه،بلکه به خاطر غریبی حسین است.آنها تکبیر حمایت تو از شمشیر زدن علی اکبرت،وسط میدان جنگ را نشنیده بودند.آنها نگاه شرمنده ی عباس به مشک تیر خورده و خالی،زمانی که به بچه ها فکر می کرد را ندیده بودند. آنها آوارگی و اسارت عقیله ی بنی هاشم،خواهرت،را ندیده بودند.نمی دانم حسین جان! آن لحظه که خیمه های در حال سوختن را می دیدی و زیر لب می گفتی "الهی رضاً برضاک"ملائکه در چه حالی بودند.

حسین جان!ما فرزندان پسرت خمینی و علمدارش خامنه ای هستیم.پسرت به عالم ثابت کرد که"این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته".روح الله بر پیمان پروردگارش پایدار ماند.پیمانی که از علمای امت گرفته شد که در برابر بی عدالتی سکوت نکنند و در برابر سیری ظالمان و گرسنگی مظلومان،بی تفاوت نباشند.این پیمان نه تنها پیمان خداست با علما،بلکه پیمان فطرت است با انسانها.مخالفت فطرت انسانها با بی عدالتی،شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی نمی شناسد.حال چه بی عدالتی ای بزرگ تر از حکومت ظلم؟حکومت ظلم،حکومت ظلم است،فرقی ندارد یزید باشد یا بن علی و مبارک و عبدالله.اگر قرار است جامعه سقوط کند،محمد رضا پهلوی می شود یزید بن معاویه. اگر قرار است برای مقام و پول وشهوت،عدالت طلبان و آزادی خواهان کشته شوند،فرقی ندارد در میدان آزادی باشد یا التحریر و لؤلؤ.

حسین جان فرزندت به ما یاد داد که"ما ملت گریه ی سیاسی هستیم که با همین اشک ها سیل جریان می دهیم و خورد می کنیم سدهایی که در برابر اسلام ایستاده است"و چه سدی بزرگتر از سد دیکتاتورهای دست نشانده ی کشورهای اسلامی.حسین جان کمکمان کن که به یاری تمام آزادی خواهان و عدالت طلبان جهان برویم و برایشان از شهدایمان بگوییم؛از فکه و دوکوهه و شرهانی.از سرداران بی سر بگوییم،از آنهایی که در عمل نشان دادند که مرگ با عزت شیرینتر از زندگی با ذلت است.چه ذلتی بالاتر از ذلتِ زندگی زیر سایه ی طاغوت؛پس زنده باد مرگ!زنده باد مرگی که در راه خدا باشد.زنده باد مرگی که ما را از حکومت ظلم به حکومت نور رساند...این فریاد"هل من ناصرٍ"است که از همه جای دنیا شنیده می شود.

از مؤمنین مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند،صادقانه ایستادند؛بعضی پیمان خود را به آخر بردند(و در راه او شربت شهادت نوشیدند)و بعضی دیگر در انتظارند؛و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.

حسین جان کمکمان کن که با تمام توان از پتانسیل ماه تو در هر چه بیشتر شناساندن انقلاب خودمان و کمک به انقلاب های منطقه و موج عدالت خواهی جهان استفاده کنیم.دعایمان کن تا تکلیف تاریخی امان را ادا کنیم؛ما نمی دانیم اما شاید این حرکت جزء آخرین پازلهای  باقی مانده در طرح زمینه سازی ظهور فرزندت باشد.

والعاقبة للمتقین 



تسخیر لانه ی سرمایه داری وال استریت؛ 13 آبان آمریکایی ها

تسخیر لانه ی سرمایه داری وال استریت؛ 13 آبان آمریکایی ها

لانه ی فساد، لانه ی جاسوسی، لانه ی ترور، لانه ی سرمایه داری، لانه ی ... خیلی فرقی با هم نمی کنند. یک هدف دارند با چندین عنوان. همه اشان ضد معنویت و عدالتند و صد البته دشمن خونین فریادگران معنویت و عدالت.

با این احوال، امام، باید 13 آبان 43، به ترکیه تبعید می شد، چون سیره ی عملی اش، نظام فساد و ترور و سرمایه داریِ دنیا را بر نمی تافت.

14 سال گذشت(13 آبان 57) تا سربازانِ در گهواره ی حضرت روح الله، در اعتراض به کاخ سیاه فساد و ترور و سرمایه داری برخاستند و بهایش را نیز با خون دادند.

دم مسیحاییِ خون شهیدان دانش آموز، کار خودش را کرد. 13 آبان 58 لانه ی فساد و ترور و جاسوسی به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، فتح شد و کارگزاران شیطان در زنجیر شدند. انقلاب دوم اتفاق افتاده بود و گُندهِ لاتِ دنیا نتوانست هیچ غلطی بکند. اما امام و فرزندانش به این چیزها راضی نبودند. می گفتند وقت کم است، باید پرچم لا اله الا الله را بر بام همه ی امپراطوری های دنیا برافراشته کنیم.

سی و دو سالی هست که از آن ماجرا می گذرد. با اینکه هنوز پرچم ها برافراشته نشده اند اما لانه های فساد و ترور و سرمایه داری شیطان بزرگ در بیش از 80 کشور و 1000 شهر، دارد نفس های آخر را می کشد.

تسخیر لانه ی سرمایه داری و بی عدالتی وال استریت، قلب شیطان بزرگ و غده ی سرطانی را نابود خواهد کرد، ان شاءالله...

یادمان نرود 13 آبان، بازخوانی و پاسداشت درسِ بزرگ جوانان و ملت ایران به همه ی آزاده های دنیا از جمله جنبش 99 درصدی تسخیر وال استریت است.

وعده ی ما، جمعه 13 آبان، برای پاسداشت روز مبارزه با استکبار و حمایت از جنبش 99 درصدی مردم دنیا بر ضد نظام فساد و ترور و سرمایه داری.

والعاقبة للمتقین


"سرزده" مروّج "انجام کار اداری به شرط تشویق"

سرزده ی 20:30

"سرزده" مروّج "انجام کار اداری به شرط تشویق"

یکی از مجموعه های خبری صدا و سیما که با ورودش به عرصه ی خبررسانی، تحولی را نسبت به مجموعه های خبری خشک و حوصله سَر بَر قبل از آن ایجاد کرد، مجموعه خبری 20:30 بود؛ تا جایی که بعد از مدت کوتاهی توانست یکی از پر مخاطب ترین بخش های خبری صدا و سیما شود.

چند وقتی است که قسمتی به 20:30 اضافه شده است به نام "سرزده". سرزده گزارشی است از میزان رضایتمندی اقشار مختلف مردم از یک سازمان یا اداره در محل آن سازمان یا اداره. البته این گزارش مانند گزارش های متعارف یکطرفه نیست؛ بلکه این گزارش به صورتی است که بلافاصله رضایتمندی یا نارضایتی افراد مراجعه کننده به افراد مراجعه شونده انتقال داده می شود و علت آن پرسیده می شود. تا اینجای کار همه چیز عالیست و این حرکت مصداق بارز امر به معروف و نهی از منکر کارمندان و همچنین مسئولانی حساب می شود که کارمندانشان مستقیم با مردم سر و کار دارند. اما مشکل از آنجا شروع می شود که مدیر سازمان یا اداره کذایی، از یک طرف به کارمند ظاهراً وظیفه شناسی که افرادی از او راضی بودند، وعده ی تشویق هایی مثل سفر حج عمره و مشهد مقدس و ... می دهد و از طرف دیگر به کارمندی که افرادی از او ناراضی بودند، وعیدهایی با هزار اما و اگر! اگر با حُسن نظر، فرض را بر این بگیریم که مدیر سازمان یا اداره کذایی، چنین وعده و وعیدهایی را صرفاً بدلیل حضور دوربین سرزده 20:30 و خود شیرینی و شایسته سالاری های پشت دوربینی! انجام نداده است، این سؤالات پیش می آید که:

آیا چنین تشویق هایی جایگاهی در نظام اداری ما دارد؟ آیا ما بنا را بر این گذاشته ایم که هر کس وجدان کاری، که وظیفه ی دینی و ملی و انسانی اش است را رعایت کرد، تشویقش کنیم؟ بازخورد این نوع تشویق های منفعلانه و غیرضروری که از پول بیت المال تأمین می شود، چیست؟ آیا جز این است که توقعات را در اداره جات بالا می برد.

"سرزده" غیر مستقیم به مردم می گوید که روال این است که افراد وظیفه اشان در محیط کاری و اداری را نصفه و نیمه انجام می دهند و اگر کسی صرفاً وظیفه اش را کامل انجام داد، باید مورد تشویق واقع شود! مگر کسانی که برای بهتر و سریعتر انجام شدن کارشان- که در موارد بسیاری همان انجام وظیفه ی قانونی مسئول مراجعه شونده است- به فرد مسئولی رشوه می دهند، کاری غیر از کاری انجام می دهند که "سرزده" مروّج آن است؟  قدیمی ها به این می گفتند قوزِ بالا قوز! مردم خیلی از برآیند وضعیت اداری کارمندان و به اصطلاح پشت میزنشین ها، راضی بودند، حالا برنامه "سرزده" با ترویج تشویق های غیرضروری، که نتیجه اش "انجام کار اداری به شرط تشویق" است، به رضایت مردم هم اضافه می کند!

والعاقبة للمتقین

منشوری برای همیشه روحانیت(۲)

حوزه و روحانیت

منشوری برای همیشه روحانیت(۲)

در یادداشت قبلی نیمی از فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) پیرامون حوزه و روحانیت را تحت عنوانمنشوری برای همیشه روحانیت(1)بازخوانی و تحلیل کردیم. اینک بخش دوم این یادداشت:

**در هیچ زمینه ای شکست خورده نیستیم

"در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزی باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه ها موفق بوده است و به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه ای مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتی در جنگ پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزی به دست نیاوردند."

در آن زمان که برخی جریان های معلوم الحال تحلیل هایی در مورد شکست جمهوری اسلامی و هدر رفتن خون چندین هزار شهید ارائه می دادند و فضا را اینگونه ملتهب می کردند، امام قاطعانه از پیروزی ملت در جنگ تحمیلی سخن گفتند: "هر روز ما در جنگ برکتی داشته ایم که در همه ی صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودیم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده ایم، ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شکستیم، ..."

حضرت امام جنگ اسلام ناب با استکبار و ایادی اش را جنگ حق و باطل نامیدند که جنگی تمام نشدنی است. با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری در کرمانشاه مبنی بر اینکه: برای رسیدن به امت اسلامی باید 5 مرحله را پشت سر گذاشت-انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه ی اسلامی، امت اسلامی- و با توجه به اینکه جنگ حق و باطل تمام شدنی نیست، درمی یابیم که استکبار برای جلوگیری از تشکیل امت اسلامی باید 5 خاکریز یا مانع عمده در مقابل مسلمانان ایجاد کرده باشد که می شود در آن جنگ حق و باطل را مشاهده کرد. البته جمهوری اسلامی 2 خاکریز اول را به مدد خون شهدای خود فتح کرده است و اینک رسالت فتح خاکریزهای بعدی بر دوش نسل ماست.

**تکلیف نه نتیجه

در ادامه حضرت امام به جمله ای ناب اشاره می کنند که تکلیف آیندگان را در هر حالی که باشند روشن می سازد و آن اینکه: "ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه." استدلالی که حضرت امام برای این جمله می آورند این است که: " اگر همه ی انبیاء و معصومین علیهم السلام در زمان و مکان خود مکلّف به نتیجه بودند، هرگز نمی بایست از فضا بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه ی عمل نپوشیده است، ذکری به میان آورند."

**انحراف انقلاب، هدف فتنه گران

حضرت امام در بخش بعدی فرمایشاتشان، هدف گروههای منحرف و لیبرال ها را از همان اول، انحراف انقلاب و حرکت به سوی آمریکای جهان خوار می دانستند. در این زمان، چه خوب است فتنه گرانی چون آقای خاتمی و گروهک اصلاح طلب، این عبارت های حضرت روح الله را که می فرماید:  "انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتماد های فراوان خود را به گروهها و لیبرال ها می خوریم، آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن کسانی که قصد مراجعت دارند، گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه ی اصول، که چرا مرگ بر آمریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری می کنید؟" بازخوانی کنند و از خودشان سؤال کنند که مصداق فرمایش امام بعد از بیست و اندی سال چه کسانی هستند؟ البته که جواب روشن است.

یادمان نرفته است که فتنه گران با توهمات سراب گونه ی خود فکر می کردند که مردم از اصول و آرمان های انقلاب و حتی دین! رویگردان شده اند و حتی بی شرمانه این تفکرات مریض خود را در تریبون های داخل و خارج منتشر می کردند. البته خیلی جای تعجب ندارد چرا که این از صفات طمع ورزان به قدرت است که تا زمانی پایبند به اصول هستند که آن اصول بتواند آنها را به قدرت برساند.اصولگرایان قدرت طلب اصطلاحی مناسب برای افرادی است که قدرت هدف غایی اشان است و اصول گرایی و اصلاح طلبی اشان بنا به مقتضیات زمان! اگر روزگاری اصلاح طلبان اریکه قدرت را دارا باشند، آنها از هر اصلاح طلبی، اصلاح طلب ترند و اگر زمانی بیاید که غالب مسئولیت ها با اصولگرایان باشد، داعیه ی اصولگرایی اشان گوش فلک را کَر خواهد کرد!

**اتحاد روحانیت انقلاب

امام در مورد شکاف نیافتادن در صف متحد روحانیت انقلابی هشدار می دهند و اشاره می کنند که دشمنان از دیرباز برای اختلاف افکنی در این عرصه آماده شده اند و نیز نتیجه هر نوع اختلافی در عمل موجب تقویت و روی کار آمدن جناح رفاه طلبِ بی درد و نق بزن می شود. تجربه هم در این چند سال نشان داده است که تبلیغات استکبار نیز علیه روحانیت، در واقع علیه روحانیت انقلاب بوده است و گرنه روحانی ای که "اشداء علی الکفار" نباشد و خطری برای خون آشام های جهانی نداشته باشد، ممکن است مورد حمایت آنها نیز قرار بگیرد!

**وی‍ژگی های یک مجتهد جامع

1-مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد(سیاسی، اقتصادی، فرهنگی،...)  

2-مجتهد باید به روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان آشنا باشد.

3-مجتهد باید زیرکی و فراست هدایت یک جامعه ی اسلامی و حتی غیر اسلامی را دارا باشد.

4-مجتهد باید با سیاست ها و حتی سیاسیون آشنا باشد.

**جنبه ی عینی و عملی فقه و اجتهاد

مهمترین عاملی که باعث هراس استکبار و حرکت کینه توزانه ی آنها در این سی و اندی سال شده است، این است که مبادا فقه و اجتهاد جنبه ی عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد. اینکه دشمنان اسلام مرتب می خواهند به مردم در نظام اسلامی، ناامیدی و یأس القاء کنند به همین دلیل است که بگویند، اسلامی که می گوید برای اداره ی جامعه برنامه دارد(اسلام ناب) در واقع یا برنامه ندارد و یا برنامه هایش در عمل جواب نمی دهد.امام می فرمایند اینکه قدرت های سلطه گر جهانی تمام قد پشت یک مزدور بیگانه-سلمان رشدی- ایستاده اند نه بدلیل حمایت از یک فرد، بلکه بدلیل حمایت از جریان ضد اسلامی بوده است.

**سخن پایانی

در انتهای منشور نیز امام می فرمایند:"حوزه و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس العمل مناسب باشند."

اگر حوزه ی علمیه به طور کامل به این دغدغه ها عمل می کرد، الان شاید ما به جای تحلیل و بازخوانی فرمایشات امام خمینی پیرامون حوزه در سال 67، فرمایشات امام خامنه ای پیرامون حوزه در سال 89 را تحلیل و بازخوانی می کردیم.

والعاقبة للمتقین

پ.ن:

جملات داخل " " عیناً از منشور روحانیت آورده شده است. 

منشوری برای همیشه ی روحانیت(۱)

حوزه

منشوری برای همیشه ی روحانیت(۱)

به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید حوزه ها و مدارس علمیه سراسر کشور لازم دیدیم قسمت هایی از پیام حضرت امام خمینی(ره) را که با عنوان "منشور روحانیت" شناخته می شود، برای طلاب جدیدالورود خصوصاً و برای طلاب سال های بالاتر عموماً، بازخوانی کنیم و مختصری در مورد آن توضیح دهیم.

این منشور که مربوط به دغدغه های جدی حضرت امام در مورد مهمترین نهاد دینی-فرهنگی انقلاب است با سلام و صلوات بر ارواح طیبه ی شهدا، خصوصاً شهدای حوزه و روحانیت آغاز می شود. امام که خودشان پیر فقه و فلسفه و عرفان بودند، با شور خاصّ و حالت وصف ناشدنی ای از حماسه سازان همیشه جاویدی نام می برند که رساله ی علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته اند و خون پاک آنها افق فقاهت را گلگون کرده است.

بعد از این تعبیرات بی نظیر در مورد شهدای حوزه، علمای شیعه به عنوان پرچم داران مبارزه با استکبار خوانده می شوند و هجوم تبلیغاتی استکبار بر ضد روحانیون مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی، گویا امری طبیعی معرفی می شود.

آن زمان که افرادی در حوزه ها، از طلبه بگیر تا مرجع تقلید، ساده ترین دشمنانشان را هم نمی شناختند؛ امام استراتژی استکبار جهانی را در مقابله با اسلام ناب برای حوزویان ترسیم می کنند.امام این تفکر را که دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایه داران در یک کاسه است را ظلمی فاحش دانسته و اضافه می کنند که روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سَر آشتی نداشته و نخواهد داشت.

امام در ادامه ی منشور روحانیت یکی از مهمترین سؤال های تاریخی را از مخاطبش می پرسد:

آیا استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمی کند؟

در واقع امام با این سؤال می خواهد به مخاطبانش بگوید که شک نکنید که صاحبان زر و زور و  تزویر در جهان، چه در گذشته و حال و چه در آینده، لحظه ای از فکر انحراف در مسیر حوزه ها، که مسیری حساس و کلیدی است، بیرون نمی آیند.

تا اینجای منشور تجلیل از کلیت روحانیت را مشاهده می کنیم. اما به قسمتی می رسیم که امام اقشاری از روحانیون را معرفی می کنند که از دایره ی اسلام ناب محمّدی بیرون اند. به نظر می رسد کوبنده ترین هجوم حضرت امام در مقابل تحجرگرایان و روحانی نمایان مخالف با اسلام ناب بوده است؛ "خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروّج اسلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله."

امام نسبت به هیچ گروهی چنین تعبیرات سنگینی(مارهای خوش خط و خال و افعی ها) را به کار نبرده اند. عمق فرموده های امام در یکی دو دهه ی ابتدایی انقلاب، شاید برای خیلی ها قابل درک نبود؛ اما مشخصاً بعد از سال های پایانی دهه ی هفتاد و همچنین فتنه ی سال 88 امویان، توده های مردم، افعی هایی را که با لباس روحانیت مروّج اسلام آمریکایی بودند را شناختند.یادمان نرفته و نمی رود که در حماسه ی فراموش نشدنی 9دی، مردم، در همان حال که فریاد "یا حسین یا حسین " سر می دادند، از این مارهای خوش خط و خال نیز تبرّی می جستند.

در ادامه امام از ترفندهای استکبار در برابر حوزه های علمیه سخن می گویند و می فرمایند: در ابتدا آنها-استکبار- به دنبال نابودی مطلق حوزه ها و روحانیت بودند اما وقتی این کار را نشدنی یافتند، دو راه را برای ضربه زدن به این نهاد انتخاب نمودند؛ یکی تهدید و دیگری نفوذ. به دلیل جواب نگرفتن از راه تهدید، امید استکبار به تنها راهِ باقیمانده یعنی نفوذ متمرکز شد.

در اینجا می رسیم به اساسی ترین سؤال این قسمت: حال که استکبار راه نفوذ را برای انحراف در مسیر اصیل روحانیت برگزیده است، به عناصر نفوذی خودش-مستقیم یا غیر مستقیم- چه مأموریتی داده است تا به اهداف مدّ نظرش برسد؟ آیا آنها مأموریت دارند تلاش علمی بیش از هزار ساله ی علما را که با مرارت ها و حتی شهادت ها به نسل های بعدی منتقل شده است را به یکباره زیر سؤال ببرند و کتمان کنند؟ آیا آنها مأموریت دارند علناً قرآن و احادیث را زیر سؤال ببرند؟ آیا آنها مأموریت دارند، با اعمالی که بین مردم با لباس روحانی انجام می دهند، روحانیت را از چشم توده ها بیاندازند؟...

حضرت امام اولین و مهمترین مأموریت عناصر نفوذی و کوته فکران حوزه را"القای شعار جدایی دین از سیاست"می دانند. متأسفانه باید بگوییم که این القای شیطانی در حوزه ها کم و بیش اثر کرده است. اگر طلبه ای بخواهد در مسائل سیاسی و اجتماعی پیرامونش مؤثر باشد، هنوز در نزد بعضی از حوزویان بی سواد است و شأن طلبگی را رعایت نکرده است!

سخن پایانی

در حالت کلی تفاوت در عمل انسان ها به تفاوت در تشخیص موضوعات و رفتار بر اساس آن تشخیص بر می گردد. اینکه ما باید انسان خوبی باشیم یک حکم کلی است و همه هم آن را قبول دارند ولی اینکه چگونه باید رفتار کنیم و چه اعمالی باید انجام دهیم که انسان خوبی شویم، این نقطه است که مورد مناقشه قرار می گیرد و اغلب اختلافات سَرِ این-موضوعات- است. گاهی عالمی یا روحانی ای تشخیصش این است که در اوج فتنه ها در جامعه ی اسلامی باید سکوت کرد و دامن روحانیت را با دور شدن از سیاسی بازی ها! از آلودگی حفظ کرد. یا امام جمعه ای تشخیصش این است که در خطبه های نماز جمعه، بیان احکام فقهی-عموماً فردی-مثلاً چگونه وضو گرفتن یا چگونه سجده کردن، مهمتر از روشنگری هایی است که باعث بالا رفتن بصیرت سیاسی- اجتماعی توده های مردم می شود. یا بعضی افراد در این لباس مقدّس، تشخیصشان این است که ما باید طوری حرف بزنیم و عمل کنیم  که بتوانیم همه ی افراد با عقائد مختلف و طرز فکرهای گوناگون را جذب کنیم حتی به قیمت اینکه گاهی از اصول و باورهای خودمان نیز کوتاه بیاییم!

علی ای حال انسان نیز بر اساس این تشخیص موضوعات و همچنین عمل کردن به آنهاست که مؤاخذه می شود و به نظر ما حضرت امام(ره) با نکاتی که به روحانیت گوشزد کرده اند، حجت را بر همه تمام کرده اند. عمل بر خلاف اصول این منشور واپسگرایی و بازی کردن در زمین دشمنی است که قصد نابودی کامل دین و معنویت را دارد.

             والعاقبة للمتقین 

+

توهین به بصیرت مردم توسط یکی از عوامل ستاد نماز جمعه !

در جریان نماز جمعه هفته ی گذشته ی اسلامشهر، اتفاقی نامیمون، تعجب و تأسف امت حزب الله شهرستان را برانگیخت. تقدیر و اهدای جایزه بهعلی اکبر جوانفکر، سرپرست روزنامه ایران و از افراد سرشناس جریان موسوم به"جریان انحرافی "،باعث اعتراض گروهی از نمازگزاران بعد از نماز جمعه گردید. این تقدیر در حالی انجام شد که روزنامه ی تحت سرپرستی آقای جوانفکر که به یکی از رسانه های جریان انحرافی معروف است، بزرگترین توهین ها را به اعتقادات اسلامی و نیروهای اصیل و انقلابی داشته است. چند نمونه از موضع گیری های روزنامه ایران که با پول بیت المال اداره می شود بعد از سرپرستی جناب جوانفکر:

1-توهین به مراجع و علما

2-اقتدارگرا و دروغگو نامیدن آیت الله مصباح یزدی! (عالمی که مقام معظم رهبری ایشان را مطهری زمان نامید)

3-اقتدارگرا و دروغگو نامیدن فرمانده سپاه و رئیس قوه قضاییه.

4-توهین به اعتقادات اسلامی

5-توهین به حجاب برتر(چادر)، هفته ی گذشته در ویژه نامه خاتون- اشرافی و متکبرانه نامیدن حجاب برتر و اینکه چادر بدترین نوع پوشش و حاصل مراسم های "عیاشی شبانه اروپا" است!!-

اما در موردشخص آقای جوانفکر باید گفت ایشان از افراد نزدیک و همفکر با اسفندیار رحیم مشایی-لیدر جریان انحرافی- و آقای بقایی است. مجموعه این افراد که به جریان انحرافیِ نفوذ کرده در دولت معروفند، از هر اقدامی برای تخریب دولتِ برآمده از بطن مردم، فروگذار نکرده اند. برخی از اعتقادات و اظهارات انحرافی جناب جوانفکر هم قابل تأمل است:

1-دفاع از اظهارات مشایی در رابطه با اشکال در مدیریت انبیاء!

2- دفاع از توهین کنندگان به حجاب برتر(چادر)

3-تقسیم دستورات رهبری به دو بخش ارشادی و مولوی و لازم نبودن اطاعت در بخش ارشادی!

4- تفسیر به رأی کردن سخن امام خمینی (ره) در مورد مجلس

با پیگیری انجام شده مشخص شده که حجت الاسلام نوروزی ایشان را اصلاً دعوت نکرده اند و شناختی نیز نسبت به شخصیت منحرف آقای جوانفکر نداشته اند. با پیگیری های بیشتر مشخص شده یکی از پادوها و ارادتمندان جناب جوانفکر که از قضا یکی از مکبّرین نماز جمعه اسلامشهر! نیز می باشد تشویق کننده اصلی دعوت آقای جوانفکر بوده است. با توجه به پیگیری ها و روشنگری هایی که حزب الله در این زمینه انجام داد، جریان انحرافی و جناب جوانفکر مجبور شدند در این زمینه واکنش نشان دهند. آقای خاکی نهاد(یکی از مکبّرین نماز جمعه اسلامشهر) و دوستانشان به جای معذرت خواهی از این حرکت توهین آمیز به مردم شریف و حزب اللهی اسلامشهر، دست به قلم شدند و در روزنامه ایران دیروز، در دفاع از جناب جوانفکر، از شخصیت حجت الاسلام نوروزی، امام جمعه محترم اسلامشهر، مایه گذاشتند و با توهین به افراد معترض به این حرکت، آنها را ریاکار و حرمت شکن نامیدند.

لینک واکنش جریان انحرافی و روزنامه ایران به حزب الله:

http://www.inn.ir/NewsDetail.aspx?id=81944

/http://alef.ir/1388/content/view/114702

 سخن پایانی:

به حول و قوه ی الهی امت حزب الله در جای جای ایران اسلامی، از شهرهای بزرگ تا شهرهای کوچک، مشغول پیگیری و رصد حرکات مسئولین نظام اسلامی با نگاه به مانیفست انقلاب و رهنمودهای امام خامنه ای حفظه الله هستند و لحظه ای از گروه هایی که قصد فتنه انگیزی و انحراف در مسیر پر صلابت انقلاب اسلامی را دارند، غافل نمی شوند.

  والعاقبة للمتقین

----------------------------------------------------------------------------

روشنگری ای که باعث واکنش "جریان انحرافی" و "روزنامه ایران" شد:

http://irhezbollah.blogfa.com/post-121.aspx